Archiv für den Autor: admin

” فرهنگ عمومی” و ” فرهنگ سیاسی ”

پانزدهم مه 2013                              

نکاتی پیرامون شکل گیری ” فرهنگ عمومی” و ” فرهنگ سیاسی ” درجامعه؛

 - چگونه خصلت ها ی ترقیخواهانه یا واپسگرایانه” ژنتیکی”( موروثی)میشوند            

 و از نسلی به نسل دیگر در جامعه انتقال می یابند-

مقدمه:ابعاد مختلف” پندار”،”گفتار” و” کردار” روزمره مردم یک جامعه را مورد ارزیابی قرار بدهیم و خصلتها وخصوصیات آنان را با مردم جوامع دیگر مقایسه کنیم متوجه خواهیم شد که هریک ازافراد جامعه، ازیکطرف دارای خصلتهای انسانی واجتماعی”ویژه ای”میباشند   که متاثرازشرایط خاص آموزش وپرورش خانوادگی ، روابط خویشاوندی و”ایلیاتی” و محدود محیط زیست میباشد، واز طرف دیگر، دارای خصلتهای”عام ،همگرا و مشترکی” با سایرمردم جامعه میباشد که دراثرهمزیستی، هم نشینی با افراد جامعه، و فرهنگ اجتماعی رایج و غالب در جامعه ای که در آن زیست میکنند، جذب و “بازتولید” میشوند.مجموعه این خصوصیات فرهنگی– انسانی،که طی روندی،”دریافت”و”بازتولید” میشوند، بینش و منش هر انسان را ” سامانه” می بخشند.بنابراین، خصلتهای انسانی و”بینش ومنش”هرفرد فقط ازطریق شرایط خاص خانوادگی ویا جایگاه طبقاتی شکل نمیگیرند بلکه مناسبات عام اقتصادی، سیاسی ، فرهنگی ورویدادهای تاریخی در جامعه، نقش تعین کننده ای در ساختار روحی ، فرهنگی،” بینش و منش ” هر فرد ایفا میکنند.مشاهدات روزمره نشان میدهندکه افرادجامعه بطورآگاهانه ویاناخودآگاه”خصلتهای فردی” یا” فرهنگ طبقاتی”،” فرقه ای” وهمچنین” فرهنگ عمومی ومشترک اجتماعی”خویش رادر عملکردهای روزانه شان به نمایش میگذارند.جامعه شناسان، روان شناسان و روانکاوان مختلفی نظیر: لونا چارسکی، پاولف، فروید، اریک فروم،ویلهلم رایش،گوستاویونگ،آلفرد آدلر، پلِخانف ،مارکس و انگلس درباره روابط انسانی ومناسبات اجتماعی،ودرباره پدیده های بغرنج فرهنگی و روانی نظیر”مازوخیسم”، “سادیسم”،”فاشیسم”؛ همچنین درباره ” ازخود بیگانگی”،و” نقش شخصیت درتاریخ”، درباره روند شکل گیری”آگاهی طبقاتی”،”فرهنگ سیاسی”،  ” فرهنگ اجتماعی” اظهار نظر کرده اند.دراینجا بطوراساسی به عوامل و روند شکل گیری”فرهنگ اجتماعی”و” فرهنگ سیاسی” خواهیم پرداخت تا ازاین طریق شناخت بهتری از”بینش ومنش” و” نقش اجتماعی” هر” فرد” و” گروهبندیهای اجتماعی” داشته باشیم.

روند شکل گیری فرهنگ اجتماعی  لونا چرسکی، یکی از نظریه پردازان روسیه عقیده دارد که “…انسان بخودی خود یک لوح پاک کوچک، یک ورق کاغذ سفید ،ازهمان کودکی شروع به ثبت حروف زندگی میکند…”روانکاوان و جامعه شناسان مختلف براین عقیده هستند که “واقعیت”هائی که درخانه،در  مدرسه، درمناسبات جامعه، درمحیط طبیعی زیست( کوه، دشت، صحرا)، ودراثر رویدادهای مختلف سیاسی واجتماعی،بوسیله ذهن وشعورانسانها”دریافت” میشوند ، طی روندی در ضمیر انسان ها” درونی” میشوند؛ وتحت شرایط معین تاریخی و اجتماعی” تجدید تولید” میگردند ونهایتآاحساس،شعور،بینش ومنش انسانها راسامانه می بخشند که در”گفتار”،”پندار” و”کردار” انسانها تبلور پیدا میکنند.

 “عادت ها”چگونه شکل می گیرند و در فرهنگ اجتماعی تآثیر میگذارند؟

انسانها تا مدت زمان معین و تحت شرایط مشخص قابلیت “پذیرش و دریافت”اندیشه نو” را را دارند و قادرند آنرا در”ضمیرخود متحول سازند” و به “بینش و منش نوینی” تبدیل سازند که”جایگزین “بینش و منش کهن شود. اما اگر مناسبات تولیدی، سیاسی ،فرهنگی و اقلیمی و شرایط زیست انسانها تغیر اساسی نکنند و همان مناسبات بارهاوبارها تکرار و بازتولید گردند،خصلتهای کسب شده آنچنان “درونی” میشوند که تبدیل به “عادت”میگردند. بهمین دلیل بخشی ازانسانهای جامعه،خصوصآ افرادکهنسال، به نوعی اندیشیدن، به نوعی رفتاراجتماعی داشتن، وبه شیوه خاصی سخن گفتن “عادت ” میکنند و حاضر(قادر) نیستند آنرا به آسانی تغیر دهند.“عادتهای” اجتماعی، سیاسی وفرهنگی، شیوه تفکروکردارهای اجتماعی” تثبیت” شده ای هستندکه درتصمیم گیریهای فردی واجتماعیبطور”ناخودآگاه”اثرمیگذارند . برخی از”عادتها” میتوانند نقش”بازدارنده” بزرگی دربرابر” نوآوری” ایفا کنند. اما “عادتهای خوب” میتوانند درحفظ “خصلتهای مطلوب فرهنگی وانسانی” نقش سازنده و تداوم بخش ایفا کنند.چند مثال درباره “عادت های مطلوب و نا مطلوب اجتماعی” : عادت به خرافات، عادت به زن ستیزی،عادت به پرستش قدرت،عادت به منفی بافی وبیهوده نگری، عادت به سلوک و همزیستی، عادت به مهمان نوازی، عادت به دمکرات منشی، عادت به یاوری وهمیاری عادت به وقت شناسی و عادت به احساس مسئولیت اجتماعی ، عادت به پرستش قدرت و نوکر منشی ، عادت به ریاکاری و فرصت طلبی و…هرکدام ازاینگونه “عادت” ها میتوانند درشکل گیری  مناسبات اجتماعی و سامانه بخشیدن ساختار”فرهنگ اجتماعی”و” فرهنگ سیاسی” نقش مهمی ایفا کنند.

ایدئو لوژی و خرافات مذهبی و اثرات آن درفرهنگ اجتماعی

همانطورکه اشاره رفت،انسانها از زمان کودکی تا سنین بلوغ ” واقعیت ” های محیط  خود را “دریافت ” میکنند و در ضمیر خود ” درونی” کرده به “احساس ” و”شعور” فردی واجتماعی تبدیل میکنند.اماباید توجه داشت که همه”واقعیت”های مادیت یافته درضمیر انسانها،بیانگر”حقیقت”نیستند،بلکه بخشی ویاقسمت اعظم آنها درجوامع موجود دنیا “کاذب”،غیرعلمی وارتجاعی هستند که از طریق مناسبات مالی و اقتصادی واپسگرایانه یا غارتگرانه ،آموزش وپرورش ارتجاعی وتبلیغات ایدئولوژیکی  شکل میگیرند و ” شعور کاذب” فردی و اجتماعی رابوجود می آورند.مارکس و انگلس ” ایدئولوزی ” را ” شعور کاذب ” می نامند و عقیده دارند که انسانها بجای ” مذهب” و یا “ایدئولوژی “ضروری است که به ” جهان بینی علمی ” متوسل شوند. در جوامعی که ” مذهب”، خرافات و” ایدئولوژی”حاکم هستند،” احساس” و”روان  اجتماعی” مورد تهاجم عناصرغیرعلمی قرار میگیرند و ” شعور کاذب ” را بوجود می آورند و شعور کاذب نیز در ترویج بینش و منش و عادتهای ارتجاعی نقش تخریبگرانه مهمی ایفا میکند.مناسبات تولیدی عقب مانده ، مناسبات سیاسی قدرتمدار و تبلیغات ایدئولوژیکی و مذهبی، ابزار ” تحمیق “بشریت  محسوب میشوند .مذاهب و ایدئولوژی ها موجب میگردند که انسانها  با تعصب وتحجٌرفکری ( دگماتیسم)، وبصورت “تک بعدی” و انتزاعی به مسائل جامعه و جهان برخورد کنند و ” واقعیت های ارتجاعی محیط “خود را بعنوان ” حقیقت های سرنوشت ساز” بپذیرند.

 دیکتاتوری، دیکتاتور پروری ، فرهنگ خشونت و فرصت طلبی در جامعه

فقدان رفاه اجتماعی، فقدان امنیت سیاسی و قضائی ،و تقسیم بندی جامعه به “خودی ” و “ناخودی”، فقدان آزادی های فردی و اجتماعی، پایمال کردن حقوق زنان و اقلیت های قومی و مذهبی  و اصولاً هرنوع تبعیض در جامعه؛ همچنین نا امیدی نسل جوان کشور به آینده خویش، موجب می شوند که فرهنگ خشونت و نفرت در جامعه ترویج پیدا کنند.

توده های مردم جوامعی  که سالها در یوغ دیکتاتوری زندگی کرده اند و از سازمان یافتگی و تشکل دمکراتیک محروم هستند و چشم انداز امیدوار کننده ای برای نجات خود نمی بینند، به تئوری و ” فرهنگ توطئه گری” روی می آورند و یا راه نجات خویش را” از طریق مراکز غیبی قدرتمدار” جستجو میکنند. و گاهی نیز بخاطر “تلاش برای معاش ” دربرابر صاحبان قدرت ،سیاست “فرصت طلبانه” و “تمکین و تملق” را انتخاب میکنند ، برای صاحبان قدرت صلوات میفرستند و ” هورا ” میکشند . درجوامع استبداد زده،”روشنفکر” بمفوم واقعی خود،امکان رشد ومجال برای ابرازوجود ندارد.اما دیکتاتورها از”روشنفکران فرصت طلب”که بتوانند نقش”واسطه”بین مراجع قدرت و مردم ایفا کنند ، استقبال میکنند. بهمین دلیل ،درجوامعی که در آن دیکتاتوری حاکم است، تعدادی ازروشنفکران وفعالین سیاسی فرصت طلب کوشش میکنند که در ارتباط با مراجع قدرت، جایگاه ویژه ای برای خود دست وپا کنند. اینگونه افراد برای اینکه به راهکارهای” آشتی” میان دیکتاتورها وتوده مردم دست یابند،هردوطرف را برای رسیدن به تفاهم،” نصیحت” میکنند. روزها با اپوزیسیون بسرمیبرندوشبهابامراجع قدرت خلوت میکنند تاخودرا به عنوان ” کارشناس “، مطرح سازند..

 شرایط اقتصادی ومناسبات تولیدی جامعه

جامعه شناسان برجسته ای نظیر مارکس و انگلس عقیده دارند که : هرگونه مناسبات و شیوه تولید ، طرز فکری نیز به همراه دارد که بر روی همدیگر اثر متقابل میگذارند. بعبارت دیگر، فرهنگ اجتماعی و کیفیت بینش و منش ما ارتباط تنگاتنگ به مناسبات تولیدی واقصادی جامعه دارند.  مناسبات واپسگرایانه و ناموزون تولیدی و اقتصادی ، همچنین استقرار و استمرار دیکتاتوری ، جنگهای ویرانگرانه ،و فاشیسم مذهبی موجب ” سقوط فرهنگ اجتماعی ” میشوند.نگرشی به روند تحولات تاریخ اجتماعی ایران نشان میدهد که طرز” تولید آسیائی “در ایران حاکم بود و درارتباط باچنین شیوه تولید، بخش بزرگی از”خدمات اجتماعی”ازقبیل فراهم کردن امکانات برای”آبیاری”وتولید مواد غذائی دراختیار”دولت” قرار داشت ودرنتیجه:وابستگی مردم از نظرنیازمندیهای تولیدی وخدمات اجتماعی ، موجب می شدکه حاکمیت سیاسی، “مطلق العنان شود و خصلت” استبدادی” کسب کند.استقرارطولانی مدت استبداد درایران موجب شده است که اقشار وطبقات جامعه،خصوصاً”بورژوازِی”ودر نتیجه، ” پرولتاریا ” نتوانند روند رشد و تکامل تاریخی خود را طی کنند و لذامشاهده میکنیم که این طبقات هنوز فاقد توانمندی وسرشت طبقاتی خویش هستند. و مشاهده میکنیم که  از درون چنین مناسباتی، ” لمپن بورژوازی” و همچنین ” لمپن پرولتاریا” شکل میگیرند.در کشورهائی نظیر ایران، اکثر افرادی که در جرگه ی “طبقه سرمایه دار”قرار میگیرند ، راه رشد و تکامل طبقاتی خود را از طریق مشارکت در مناسبات تولیدی و مدیریت جامعه طی نکرده اند و” حاکمیت استبدادی ” به آنان اجازه نمیدهد که از خودشان ” استقلال و ابتکار عمل ” داشته باشند. بهمین علت ، اکثریت آنان افراد ی هستند که هنوزازخرد و”منطق بورژوازی” بهره ای نبرده اند. چنین افرادی فقط در اثرهم پیمان شدن با ” مافیای قدرت سیاسی” ومشارکت دردزدی وغارت ثروت ملی ودراثر مشارکت درامورقاچاق،” صاحب سرمایه ” میشوند. فقدان فرهنگ وآگاهی طبقاتی،عدم برخورداری ازتشکل وسازمان یافتگی بعنوان یک طبقه مستقل اجتماعی، موجب می شوند که “صاحبان سرمایه” نتوانند نقش اجتماعی خود رادرتولید، مدیریت و غنای فرهنگ طبقاتی ایفا کنند.فقدان توانمندی، درایت وآگاهی طبقاتی موجب شده اند که سرمایداران ایران بطورغالب خصلت” لمپنی” کسب کنند .در اکثر کشورهای عقب مانده  سه قاره ، فقط اقلیت بسیار کوچکی از ” بورژوازی نوپا” دارای طرز تفکر ” منطقی” هستند و ” خرد گرایانه” در زمینه تولید و مدیریت جامعه عمل میکنند. اما اکثریت غالب سرمایه داران این کشورها، دارای خصلت ” لمپنی” هستندو بهمین دلیل کارشناسان و پژوهشگرانی نظیر ” گوندر فرانک ” آنها را”لمپن بورژوازی” می نامند .خصا ئل فرهنگی ” بورژ وازی ” کشورهای سه قاره موجب شده اند که دیکتاتور های حاکم خودشان را  ” قیم ” آنان قلمداد کنند. بی جهت نیست که گاهی”شاه”،سپس”ولی فقیه” بنام ” بورژوازی ایران” تصمیم گیری میکنند.ابتکارعمل سیاسی وفرهنگی “بورژوازی تحت فرمان شاه” را که اکنون بطورعمده درهجرت بسرمی برند، ازطریق برنامه های تلویزیونی “لس آنجلس ” تاکنون ملاحظه کرده ایم. و شاهد کردار” بورژوازی آفتابه و لگن بدست نظام ولایت فقیه ” در داخل کشور نیز هستیم .خصلت طبقاتی” پرولتاریا” تهیدست ایران که متولدهمان مناسبات عقب مانده و ناموزون جامعه وپرورش یافته در دامن” لمپن بورژوازی ” است ،نمیتواند بهتر و پیشرو تراز” بورژ وازی”باشد. واقعیت اینستکه : نیروهای تهیدست و رانده شده از دهات ایران که به نیروی ” حاشیه نشین شهرها”  تبدیل شده بودند ، با آمیخته ای از”فرهنگ ماقبل سرمایه داری” و ” فرهنگ خرده بورژوازی شهری “، نیروی عمده ” کارگران ایران ” را تشکیل میدهند . مشاهده میکنیم که چنین نیروئی هنوز خصلت و” خود آگاهی  طبقاتی”کسب نکرده است . هنوز مذهب و خرافات نقش تعین کننده ای در شیوه تفکر این طبقه ایفا میکنند. این طبقه نه خرد گرا ست و نه علمی می اندیشد؛ به همین دلیل طبقه کارگر ایران هنوز قادر نیست ” به عنوان یک طبقه متکی به خویش ” نقش “نیروی پیشتاز” را در جامعه ایفا کند. و بی جهت نیست که گروههای چند نفره مختلفی ازروشنفکران “خودشیفته “، که خود را ” مارکسیست – لنینیست ” نیز می نامند، ادعای “رهبری ” و ” قیمومیت ” طبقه کارگر ایران را میکنند.باین ترتیب نتیجه میگیریم که “لمپن بورژوازی” و” لمپن پرولتاریا” مولود جامعه ئی هستند که از نظ مناسبات تولیدی وشرایط فرهنگی واپسگرا ، ناموزون و ارتجاعی هستند. تا زمانی که نیروهای اجتماعی در چنین مناسباتی غوطه میخورند،قادر نخواهند بود که” فرهنگ اجتماعی ایران ” را از نظر”خرد گرائی وعلمی”غنا ببخشند وباین زودی نیزقادرنخواهند بودکه درروند تحولات سیاسی واجتماعی ایران نقش دمکراتیکی ایفا کنند.

 نقش “فرهنگی اقوام و ملیتها ی مختلف” درفرهنگ اجتماعی

در کشوری نظیر ایران که اقوام با خصلتهای فرهنگی و اعتقادات مذهبی گوناگون قرنها باهمدیگر “همزیستی” کرده اند، فرهنگ و بینش ومنش هرقومی بردیگری اثرگذاشته است بطوریکه میتوانیم از یکطرف “فرهنگ وخصلتهای مشترک ایرانی” را درکل جامعه مشخص سازیم وازطرف دیگر”ویژگیهای فرهنگی هر قوم درون ایران” را نیز تشخیص بدهیم.بنابراین،” فرهنگ عمومی مردم ایران ” آمیخته ای است از فرهنگ ملتها و اقوام ایرانی وغیر ایرانی که در طول تاریخ  درایران حکمرانی کردند و” فرهنگ سیاسی و اجتماعی خود را بجا گذاشتند”و یا اینکه در اثر سیطره سیاسی ایرانیان، “جذب” مناسبات سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی اقوام ایرانی شده اند.بطور مثال : باوجودیکه قرنها از سیطره سیاسی و نظامی اعراب در ایران میگذرد، مشاهده میکنیم که فرهنگ و سیاست واپسگرایانه اسلامی آنچنان درایران باز تولید شد ه است که” حکومت اسلامی ” با ” فرهنگ قصاص و بربریت” هنوزدر ایران حاکم است. اما باید توجه داشت که در هرکشوری ” فرهنگ عمومی و اجتماعی ” جنبه های تکامل بخش، سازنده و ترقی خواهانه و یا جنبه های واپسگرایانه ، ضد انسانی و فاجعه انگیز دارد. از اینکه چه عواملی( غفلتهای سیاسی،نظامی یا فقدان توانمندی طبقاتی و یا سیطره خارجی) موجب ” سقوط فرهنگی” و سقوط سیاسی” مردم یک جامعه میشود، مبحث جداگانه ای است که ضروری است به آن آگاه باشیم .

  شرایط جغرافیائی و اقلیمی و اثرات آن در فرهنگ اجتماعی

موقعیت جغرافیائی و شرایط اقلیمی درهرمنطقه ودرهرکشور تاثیر مهمی در شکل گیری روحیه، احساس، بینش و منش مردم آنجا بجا میگذارند. بطور مثال: ذوق و سلیقه ، احساس و کردار مردمی را که در یک منطقه سبز وخرٌم و در کنار دریا ، با آب و هوای مطلوب زندگی میکنند، با احساسات وبینش و منش مردم صحرا نشین مقایسه کنیم به تفاوتهای فاحش میان آنها پی خواهیم برد( مردم  صحرا نشین “تک بعدی” ساخته میشوند و از “تنوع سلیقه و اندیشه” کمتر برخوردار هستند).مردم مناطقی که دائماً درمعرض خطرسیل ، زلزله وآتشفشان قراردارند،در”اضطراب” بسر می برند و این ” نگرانی و اضطراب در باره آینده خویش”، موجب شکل گیری فرهنگ اجتماعی و بینش و منش خاصی در میان مردم و درآن اجتماع میشود. در برخی از کشورها نظیر ژاپن که مردم آن دارای ” ابتکار عمل ” هستند و ازعلم و تکنولوژی پیشرفته بهره برداری میکنند، ودرمدیریت جامعه نیزنقش فعالی ایفا میکنند، برای مقابله با خطرات زلزله تدابیر ایمنی مختلفی اتخاذ کرده اند ولذا مردم جامعه، کمتر در” اضطراب و نگرانی” بسر می برند و با دلگرمی نقش سازنده ای در جامعه ایفا میکنند. اما در کشورهائی نظیر ایران، راه حل چنین معضلاتی را به ” ظهور امام زمان ” موکول  میکنند و لذافرهنگ اجتماعی مردم ژاپن و مردم ایران برای مقابله با آفتها ومشکلات طبیعت ، باهمدیگر تفاوت فاحش دارند.

حوادث و بحران ها ی سیاسی، اجتماعی و اثرات آن در فرهنگ اجتماعی

رویدادهائی مثل جنگهای ویرانگر و طولانی مدت،شکستهای پیاپی سیاسی و ناکامی های اجتماعی، آوارگی ومهاجرتهای اجباری، در شکل گیری فرهنگ سیاسی و اجتماعی مردم تاثیرات “منفی” بسزائی میگذارند.باید توجه داشت که درجوامع پیشرفته صنعتی که مردم آن به بینش علمی وانضباط “عادت” دارند، قا درند که دلایل بحران، جنگ ، یاشکست و ناکامی خود را بطرز علمی ارزیابی کنند و با برنامه ریزی هدفمند، و باتوسل به انضباط ،آنها راجبران کنند، مثل آنچه که در آلمان و ژاپن درجریان جنگ جهانی دوم و پس از آن اتفاق افتاد. اما در کشورهائی که مردم آن از تفکرعلمی،انضباط واحساس مسئولیت اجتماعی ، وفرهنگ همیاری برخوردارنیستند،تسلیم رویدادها بعنوان”مصیبت الهی”میشوند وزندگی غم انگیزخود را”سرنوشت”غیرقابل جبران تلقی میکنند.

 ”فرهنگ سیاسی ” چگونه شکل میگیرد؟

فرهنگ سیاسی، ازفرهنگ اجتماعی نشات میگیرد اما بطور اساسی بوسیله” نخبه گان” یا الیت جامعه ، یعنی روشنفکران و کوشندگان سیاسی جامعه شکل میگیرد.روشنفکران و کوشندگان سیاسی که متعلق به گروهبندیهای مختلف اجتماعی هستند و در ضمن متاثر از” فرهنگ عمومی جامعه ” میباشند، تلاش میکنند که “دیدگاههای” خود را درباره مسائل مختلف تدوین کرده در عرصه سیاست و جامعه تبلیغ کنند و ازطرف دیگر کوشش میکنند که مبانی اندیشه های خود را درعملکردهای روزمره  در جامعه به اجرا درآورند.برخورد آرا و عقاید کوشندگان سیاسی و رقابتهای طبقاتی آنان موجب میگردند که از یکطرف”فرهنگ سیاسی خاص” گروههای اجتماعی سامانه یابندوازطرف دیگر،کنکاش ها، وتلاشهای تئوریک و سیاسی مجموعه ” نخبه گان ” ( الیت ) جامعه موجب میگردد که یک نوع “فرهنگ سیاسی عام ” نیز در جامعه رواج پیدا کند. بطور مثال: نیروها و کوشندگان سیاسی چپ، مذهبی، میانه رو و لیبرال، محافظه کار… هرکدام از فرهنگ سیاسی ویژه ای درجامعه برخوردارهستند که آنها را با ارزشها و معیارهای مختلفی ازقبیل :” انسانگرا”،”دمکرات “، “واپسگرا” ، ” استبدادی ” و غیره می سنجند. اما” فرهنگ سیاسی عام وحاکم درمیان ایرانیان”، ملقمه و ترکیبی است از بینش و منش توده مردم و همه ” نخبه گان “( الیت )جامعه . بطور مثال درباره خصوصیات فرهنگ سیاسی عام ایرانیان ابراز میشود که: ” ایرانیان فرد گرا هستند و به کار دستجمعی عادت ندارند”، هر ایرانی یک دیکتاتورکوچک میباشد”،” دو روئی و فرصت طلبی از خصوصیات فرهنگ سیاسی ما ایرانیان میباشد” و خصلتهای سیاسی و اجتماعی منفی دیگر…بنابراین، حمله مغول، جنگهای ایران و یونان، تسلط اعراب و اسلام در ایران و استقرار حکومت جهالت – جنایت- فاشیستی – اسلامی در ایران، از عوامل مهمی هستند که موجب فروپاشی فرهنگی و مناسبات اجتماعی ایران گردیدند.باید متذکر شد که معمولاً نقش ” روشنفکران”  و” نخبه گان فرهنگی” جامعه اینستکه قدرت شناخت ، تشخیص و تحلیل جوانب مطلوب و نامطلوب فرهنگ عمومی جامعه را داشته باشند وبا تکیه به قدرت آگاهی خود و با همکاری همفکران خود کوشش بعمل آورند جنبه های واپسگرایانه و نا مطلوب فرهنگ اجتماعی و یا فرهنگ سیاسی را در جامعه” دفع ” کنند و جنبه های مطلوب ، انسانگرا و ترقیخواهانه فرهنگ عمومی را ” جذب ” کرده در روند تحولات سیاسی و اجتماعی آنها را در ” ضمیر انسانها درونی ” کرده و در جامعه حاکم سازند.اما بررسی پندار،کردار وگفتار”اکثریت قریب با اتفاق کوشندگان سیاسی وروشنفکران کنونی”ایران  از زمان شکل گیری “انقلاب مشروطه ” تاکنون نشان میدهند که اغلب دنباله رو حوادث بودند و از فرهنگ خشونت ، تخریب و فرصت طلبی حمایت کرده اند.پس از استقرار رژیم جهالت- جنایت – فاشیستی – اسلامی برهبری خمینی در ایران ، فرهنگ لمپنی ، فرهنگ ریاکاری، فرصت طلبی ، در سراسر جامعه گسترش یافته است. بنابراین ،آزاد اندیشان و فرهیخته گان انساندوست و ایراندوست ایران، وظیفه تاریخی بزرگی در پیش دارند که نه تنها این رژیم را بطور بنیادی متلاشی کنند، بلکه ضروریست که در راه شکل گیری  قدرت جایگزین مطلوبی گام بردارند تا فرهنگ  و نهادهای جهالت پرور در ایران ریشه کن شوند. وگرنه همین مناسبات ناهنجار و فرهنگ و سیاست بازی های ریاکارانه باز تولید خواهند شد.

نکاتی درباره فرهنگ تخریبگری و لمپنیسم

حسن ماسالی

 هفدهم فوریه  2012

نکاتی درباره فرهنگ تخریبگری و لمپنیسم

نکاتی درباره فرهنگ عناصر لمپن و تخریبگر در درون جنبش آزادیخواهانه ایران

پس از استقرار رژیم اسلامی – فاشیستی درایران، جامعه ایران با فاجعه ای بزرگ روبرو شده است . یکی از ابعاد فاجعه ،کشتارهزاران نفر از جوانان، زنان ،مبارزین و دگراندیشان ، بدون برخورداری از حقوق اولیه حقوقی و انسانی بود که همچنان ادامه دارد.اما ابعاد فاجعه خیلی بزرگتر و گسترده تر هستند، بطوریکه میتوانیم از ویرانی کشور ، گسترش فساد و واپسگرائی فرهنگی و فروپاشی مناسبات انسانی و اجتماعی نام ببریم:.

بطورمثال: فرهنگ تخریب و لمپنیسم، نه تنها درمیان توده های مردم، بلکه در میان بسیاری از مدعیان

روشنفکری” و در درون بسیاری از سازمانهای سیاسی، اثرات بسیار ناهنحاری بجا گذاشته است.

تخریبگری در جنبش آزادیخواهانه ایران، و اهانت و اتهام زدن به مبارزین و کوشندگان سیاسی- اجتماعی ، تنها از طریق عوامل رژیم صورت نمیگیرند، بلکه افراد زیادی هستند که کم و بیش قبل از استقرار رژیم خمینی ، در صفوف مبارزین قرار داشتند، اما پس از آن ، قادر نشدند ” تحولی در اندیشه و در عملکرد مبارزاتی خود بوجود بیاورند،ولذا

  کوشش میکنند ناتوانی های فکری ، سیاسی و مبارزاتی خودرا از طریق” پرخاشگری های تخریبگرانه” و رفتارهای ” لمپن منشانه” و از طریق “اتهام زدن” به مبارزین پیگیر، و جنبش آزادیخواهانه، جبران کنند.

خودم ، بارها بطور کتبی و شفاهی اعلام کرده ام که در مبارزات سیاسی عاری از اشتباه نبوده ام. اما بیش از پنجاه سال است که – ضمن بررسی  شکست ها و ناکامی های خودم و مجموعه جنبش- کوشش کرده ام که راهکارهای جدیدی برای استمرار مبارزه جستجو کنم..

اکنون- ضمن استمراربخشیدن بمبارزات خودعلیه رژیم حاکم- دارم کوشش میکنم که “ماجرای زندگی ” خودم را بطورمستند، بمنظور انتقال تجارب به نسل آینده کشور، انتشار دهم.

مبحثی در کتاب خاطراتم خواهم گنجاند که مربوط به ” فروپاشی فرهنگ انسانی و دمکراتیک” در درون برخی سازمانهای سیاسی و در میان برخی ” مدعیان روشنفکری” میباشد.

بطور نمونه: فرهنگ حسادت و جمود فکری و یا ناتوانی های مبارزاتی،و ” خود پرستی های ابلهانه” موجب میگردند که دارندگان چنین خصلت هائی، بطور لجام گسیخته ، به حرمت انسانی و سیاسی دیگران اهانت کنند. و این اشخاص و محافل ، همطراز با جنایتکاران جمهوری اسلامی ، مانعی بزرگ در راه گسترش فرهنگ دمکراسی خواهی محسوب میشوند و لذا مبارزات ما خصلت و ابعاد مختلفی کسب میکنند که باید در حال و آینده به آنها توجه کنیم.

هنگامی که اسناد و مدارک تاریخی را سازماندهی و تنظیم میکردم، اسناد و مدارکی نظرم را جلب کرد که نشاندهند ه عمق “فروپاشی فرهنگی” در درون بخشی از باصطلاح ” اپوزیسیون” ایران میباشد. و مشاهده میکنیم که متاسفانه چنین فرهنگ تخریبگرانه و لمپن منشانه، گسترش یافته است.

آنهائی که مرا می شناسند ، میدانند که طرفدار مصدق بودم ، از سازماندهندگان و مبارزین کنفدراسیون و جبهه ملی و همچنین از طرفداران و سازماندگان مبارزات چریکی بودم. از طبرزدی دربرابر رژیم ارتجاعی دفاع کرده ام. مدت کوتاهی با دکتر شاپور بختیاربرای مقابله با رژیم خمینی، همکاری کرده ام. از عملکرد های خودم ، برای هریک از آن دوران ، باتوجه به شرایط مشخص آن زمان ، دفاع میکنم. زیرا هرکدام از این فعالیتها مربوط به دوران تاریخی و شرایط سیاسی- اجتماعی معینی بودند و آلترناتیو بهتر وجود نداشت . اما برای هرکدام از این دوران های تاریخی، اگر اشتباهی مرتکب شده ام آماده ام بطور مشخص از خودم انتقاد کنم. اما حاضر نیستم جنبش آزادیخواهانه مردم وبسیاری از رهبران سیاسی تاریخی را تخطئه کنم . یا اگر ” گرایش و آرمان سوسیالیستی” کسب میکنم، روند تحول تاریخی جوامع بشری را در نظر میگیرم و بخودم اجازه نمیدهم که افسار گسیخته به دگر اندیشان فحاشی کنم . در ضمن، یکی دیگر از خصوصیات انسانی و سیاسی ام اینستکه : تحت لوای طرفداری از شخصیت های سیاسی نظیر مصدق ( که خیلی برایش احترام قائل هستم) حاضر نیستم ، منفعلانه لم بدم وهیچگونه شکوفائی اندیشه و تحول در عمل را نپذیرم و فقط خودم را ” میراث خوار” مصدق بدانم و زیر چنین ” تابلوئی” به دیگران فحاشی کنم..

متاسفانه مشاهده میشود که برخی عناصر که منفعل شده اند، بجای اینکه زندگی غیر سیاسی محترمانه ای را بگذرانند، کوشش میکنند تحت عنوان” طرفدار لنین”، “طرفدار مصدق”، ” جانشین بختیار” و نظایر آن.. فقط دیگران را تخریب کنند . آیا شرم اور نیست که افراد و محافلی که خود را ” سوسیالیست و مارکسیست” می نامیدند، ” خمینی را به عنوان رهبر ” بپذیرند و تا به امروز حتی حاضر نشده اند از خودشان انتقاد کنند، اما به طرفداران بختیار فحاشی میکنند!!! در آن شرایط و مرحله تاریخی آلترناتیو بخیتار بود یا خمینی؟ اگر هم هیچکدام را نمی پسندیم، لا اقل این شعور، درایت و کاردانی را می داشتیم و “آلترناتیو مطلوب” دیگری بوجود می آوردیم، نه اینکه در تخریبگری هنرنمائی کنیم.

در ارتباط با چنین فرهنگ تخریبگرانه، اسناد مدارکی دارم که درآینده بیشتر به آنها خواهم پرداخت. در اینجا به ذکر چند نمونه اکتفا میکنم:

 یکی از افراد که خیلی ادعائی روشنفکری میکند ، در سالهای 96-1995نوشته است:” روابط دیپلماتیک ترکیه با اسرائیل و مانور نظامی آمریکا در خلیح فارس.. همه با دخالت و مشورت… حسن ماسالی صورت گرقته است.”!!

آدم های منطقی و عاقل باید از چنین فردی که ” لجن پراکنی” میکند بپرسند، اگرماسالی اینقدر قدرت دارد که قادر است چنین روابطی برقرار کند و نیروی دریائی آمریکا نیز با نظر ایشان به حرکت در می اید… چرا نتوانسته است تاکنون از قدرت و نفوذ خود برای ایران استفاده کند؟

در سوم ژوئیه 1997 در نشریه کیهان- چاپ لندن ، همان ورشکستگان سیاسی می نویسند “…حسن ماسالی تحت عنوان برگزار کننده “کنفرانس ملی” در تبانی با سرویس های خارجی و برخی از اعضای خانواده پهلوی به یک رشته فعالیت های ضد ملی و ضد نهضت مقاومت ملی ایران دست یازیده است.”

در آنزمان، یک حقوقدان آلمانی را بعنوان ” وکیل مدافع” انتخاب کردم و به آنها نامه نوشت که اگر نتوانید ادعای خود را بطور مستند ارائه بدهید،این کار شما از نظر حقوقی” ترور شخصیت” تلقی میشود و باید جریمه مادی بپردازید و ممکن است به حبس نیز محکوم شوید.

پس از ارسال نامه و اخطاریه وکیل، دو نفر از امضا کنندگان اعلام کردند که امضای خود و اتهامات وارده را پس میگیرند.

یکنفر دیگر نوشت آقای وکیل شما مسئله را با فرهنگ دیگری برداشت میکنید…”   وکیل مدافع آلمانی بمن میگفت ” آیا مقصود ایشان اینستکه با ” فرهنگ ایرانی” میتواند به دیگران توهین کند؟ این جدال به درون تشکیلات نهضت مقاومت ملی کشید و نتایج نامطلوبی ببار آورد که در اینجا به آنها نمی پردازم..

سپس همین افراد و عناصر تخریبگر دیگر از قول ” داریوش همایون” ادعا کردند که حسن ماسالی با ” پرویز ثابتی” همکاری میکند!!!

در آنزمان به داریوش همایون نوشتم که در اینباره نظرش را کتباً بمن بنویسد. ضمن تکذ یب ، ابراز تاسف کرده بود که این ” اپوزیسیون” چرا به چنین بیماری هائی مبتلا شده است( نامه ایشان را نیز حفظ کرده ام)

درباره فرهنگ لمپنی رایج در درون سازمانهای سیاسی ، اسناد و مدارک مختلفی در اختیار دارم که چگونه پس از بروز اختلاف سیاسی با یاران و همرزمان خود، بلافاصله آنها را ” خائن” ، “جاسوس”، و یا ” وابسته به آمپریالیسم غیره متهم کرده اند.

اخیراً دونفر از همین افراد که بیش از سی سال است به تخریب دگر اندیشان مشغول هستتند ، برای اینکه عقده های درونی خود را بنمایش بگذارند، ادعا کرده اند که ” عنوان دکترای حسن ماسالی قلابی است!!!

ضروری میدانم به اختصار برای آنهائی که ازماجرای زندگی سیاسی و اجتماعی ام اطلاع ندارند، توضیح بدهم : درسال1958 وارد آلمان شدم و بلا فاصله در شهر توبینگن ، سپس در شهر کیل( آلمان )دررشته پزشکی مشغول به تحصیل شدم. سه سال در این رشته تحصیل کردم و امتحانات آنرا گذراندم ؛ اما بعلت فعالیتهای پیگیرانه ام در شکل گیری جنبش دانشجوئی( فدراسیون آلمان و کنفدراسیون) همچنین مشارکت در سازماندهی سازمانهائی جبهه ملی ایران در اروپا، سفارت ایران از تمدید گذرنامه ام خودداری میکرد تا مرا مجبور به توقف فعالیتها و باز گشت به ایران کنند. در این ارتباط جنبش دانشجویان ایرانی و آلمانی از من حمایت کردند و از جمله یکی از نمایندگان حزب سوسیال دمکرات آلمان بنام ” یوخن اشتفن” در مجلس ایالتی ، در کیل از من حمایت کرد و مسئله به روزنامه ها کشانده شد. در این ارتباط سفیر رژیم شاه ادعا کرد که : عدم تمدید گذرنامه ، دلیل سیاسی ندارد بلکه ایشان درس نمیخواند و بهمین دلیل گذرنامه ایشان تمدید نمیشود.پس ازآن،رئیس بخش امتحانات پزشکی، مطلبی در روزنامه انتشار داد و ادعای سفیر ایران را نادرست خواند . سپس با کوشش های مدبرانه و صمیمانه و کیل مدافع ام بنام ” دکتر هلد من” ، اقامتم ( بدون گذرنامه ایران) تمدید شد..

پس از این ماجرا، تصمیم گرفتم که در ارتباط با فعالیت ها ی روزمره سیاسی ام، در رشته علوم سیاسی و جامعه شناسی اسم نویسی کنم و ادامه تحصیل بدهم. علوم سیاسی را بعنوان رشته اصلی و جامعه شناسی و ادبیات آلمانی را بعنوان رشته های فرعی انتخاب کردم . در دانشگاه فرانکفورت ،تمام کارهای پژوهشی و امتحانات مقدماتی را گذراندم و قرار گذشتم که ” تز دکتری” خود را بگذرانم که ناگهان درسال79-1978 تصمیم گرفتم که در ا رتباط با مبارزات مسلحانه، مخفیانه وارد ایران شوم. پس از مبارزه در گیلان و کردستان، و تجارب شکست و ناکامی ، دوباره به خارج برگشتم و در دانشکاه فرانکفورت ( آلمان) با استادان سابقم تماس گرفتم و پس از گذراندن چند مرحله ، خودم را برای گذراندن چند دوره ، خودم را برای  ارائه” تز دکترای” آماده کردم.

کار پژوهشی ام درباره دلایل شکست و ناکامی جنبش چپ( وملی)، و عوامل بحران مداوم آن، از زمان انقلاب مشروطه تا بقدرت رسیدن جمهوری اسلامی( خمینی) بود، در جولای 1999 پس از تصحیحاتی ، آنرا ارائه دادم و امتحانات شفاهی را نیز در ماه مه و ژوئن 2000گذراندم. این کار پژوهشی پذیرفته شد و برحسب مقررات دانشگاه مزبور به زبان آلمانی به اندازه نیاز کتابخانه های آلمان انتشار یافت . سپس بحش های مهمی از آن کتاب را همراه چندین مقاله به فارسی انتشار دادم. اکنون نیز در صدد هستم آنرا به انگلیسی انتشار دهم.

استاد علوم سیاسی، اقای پرفسور ” هیرش “، مسئول اصلی، و پرفسور داود غلام آزاد استاد علوم جامعه شناسی ،و یکنفر نیز بعنوان استاد ادبیات آلمانی ، در این ارتباط تصمیم گیری کردند.خوشبختانه همه این استادان ، گرچه بازنشسته شده اند ، اما زنده هستند. بنابراین، همه افراد میتوانند از طریق تماس با دانشگاه فرانکفورت و با این استادان همه گونه اطلاعات را کسب کنند. بسیار شرم آور است که چنین افرادی که ادعا های پر طمطراق روشنفکری و “ملی گرائی” میکنند باینطریق مبتذل ،لجن پراکنی میکنند و در “ترور انسان” نقش ایفا میکنند..

بیش از پنجاه سال است که بطور مستمر بمبارزات سیاسی ام ادامه میدهم. و به عناوین ” دکتر” نیز دل خوش نکرده ام و عقیده دارم، این عنوان را باید به مبارزینی اهداکرد که در سخت ترین شرایط و در مناسبات فاشیستی حاکم در ایران، سر سختانه مقاومت و مبارزه میکنند.

پس از استقرار رژیم اسلامی – فاشیستی در ایران ، فرهنگ لمپنی، تخریبگری و توطئه گری در داخل و خارج از کشور گسترش یافته است . بسهم خود تصمیم گرفته ام که با همکاری چند حقوقدان و وکیل مدافع ، در آینده علیه چنین عناصری که غیر مسئولانه و لمپن منشانه ، علیه حرمت انسانی مبارزین، لجن پراکنی میکنند، اقدامات حقوقی و قانونی بعمل آورم تا با جریمه های مالی و زندانی کردن چند عنصر خطاکار، بقیه عناصر تخریبگر و لمپن مهار شوند.

کوشش برای همبستگی ملی ایرانیان

کوشش برای همبستگی ملی ایرانیان و گسترش دمکراسی درایران

مبارزه با نظریات ارتجاعی و دروغین

 ” ستم ملت فارس علیه ملل دیگر”

از ویژگی های ارزشمند جامعه ایران اینستکه صرفنظر از استبداد حکومت های مرکزی و فتنه گریهای نیروهای ارتجاعی خارجی، مردم با تعلقات مذهبی و قومی گوناگون قرنها درکنار همدیگر بطرز مسالمت آمیز زندگی کرده اند و طی چند هزار سال تاریخ مشترک  ” هویت مشترک ایرانی” را بوجود آورده اند.

ایران کشوری بوده است که بعلت بافت اجتماعی و ساختار اقتصادیش  و همچنین بعلت موقعیت استراتژیکی اش

همه قدرت سیاسی – اداری  در حکومت مرکزی، و گاهی بدست یک فرد متمرکز می شده است.(*١)

این شیوه ” استبداد حگومت مرکزی”موجب می شده است که انواع ” تبعیض”  در جامعه شکل بگیرد وخصوصاً مردم شهرستانها و نقاط دور از مرکز، ازمزایای اجتماعی و فرهنگی و دخالت از امور خویش محروم می شدند .

بررسی های تاریخی و اجتماعی نیزنشان میدهند که تشکیل دهندگان و حامیان ” حکومت مرکزی ” نیز افراد قدرتمند و رهبران عشایر و قبایل نقاط مختلف، با تعلقات قومی و ملی گوناگون بودند .

نگاه کنید ” حامیان شاه و حکومت مرکزی سابق ” چه کسانی بودند؟ عکس ها و اسناد و مدارک فراوانی دراختیار دارم که افراد متنفذ کرد، لر ، بختیاری، بلوچ، آذری، خراسانی ،گیلانی و مازندرانی؛ از شمال تا جنوب ، در این ” تقسیم حلوا” شرکت داشتند. بیاد دارم که درنقاط مختلف کشور، سران همین عشایر و قبایل با همکاری وزارت کشور و نمایندگان دولت در استانداری ها و فر مانداری ها و حتی گاهی با حمایت ارتش، اشخاصی را بعنوان

” نماینده مادام العمر” تعین میکردند وانجام” انتخابات” ، صحنه سازی های عوامفریبانه ای بیش نبود.

 برای اداره امور هر محل و منطقه نیز، از همین ” جان نثاران” و فرصت طلبان مرتجع، تعین می شدند.

اکنون در جمهوری اسلامی نیز، هر”آخوند” شارلاتان و هر”پاسدار” سرکوبگر مردم، تحت نام اسلام، حکومت فاشیستی -دینسالاری” در سراسر ایران حکمفرما ساخته اند.

 در چنین شرایطی ، عده ای در لندن و واشنگتن گروهی تشکیل داده اند که خود را ” کنگره ملیت های ایران “می نامند و در نوشتارها و گفتارهای تبلیغاتی خود ، مشکل اساسی جامعه ایران را ” ستم ملت فارس علیه ملل دیگر” قلمداد میکنند.

 خودم برای آشنائی بیشتراز مبانی فکری ، سیاسی وعملکرد این گروه ، در چند جلسه و از جمله در یک گفتگوی عمومی ” پالتاک” آنان شرکت کردم. متوجه شدم که اکثر قریب باتفاق این افراد ،اصولاً ازآنچه که درباره ” ستم ملت فارس علیه ملل دیگر ” بیان میکنند، آگاهی ندارند . اکثر قریب باتفاق تشکیل دهندگان این “جمعیت “از یک “تئوری دروغین” برای تماسگیری های بین المللی استفاده میکنند ، بدون اینکه درباره  نتایج فاجعه بارسیاسی – اجتماعی آن بدرستی بیاندیشند.

  چندی قبل ،جلسه ای که در درون نیروهای ترقیخواه اپوزیسیون درباره دفاع از مبانی حقوق بشر وآزادی زندانیان سیاسی برگزار شد، فردی که خود را ” آذرِی” می نامید، حاضر نبود که ” فارسی ” صحبت کند و فارسی صحبت کردن را ” ستم” می نامید !!!

این شخص و افرادی نظیراو، متوجه نیستند که در یک کشور با زبان” لالی” ارتباط برقرار نمیکنند و نیاز به یک زبان مشترک میباشد. بعلاوه این افرادآگاهی ندارند، که “زبان فارسی “کنونی ایران ، ترکیبی از واژه ها و لغات زبانهای گوناگون درایران میباشد. وزبان کنونی”فارسی” که تکلم میکنیم، بیشتر”عربی”است.

ازهمه مهمتر، این افراد متوجه نیستند، که درعصر” جهانی شدن مناسبات”(گلوبالیزاسیون)، چنین شیوه ای برخوردی ،” شوینیستی” است ومیتواند به استقرار مناسبات ” فاشیستی” در جامعه کمک کند.

در یکی ازگفتگوهای عمومی در” پالتاک” متوجه شدم که برخی ازاین محافل حتی از” جندالله ” و رهبر گروه مزبور بنام ” ریگی” که در بلوچستان در ارتباط با جریانهای ارتجاعی پاکستان و افغانستان فعالیت میکرد، ودر ترور و آدم کشی شرکت داشت ،حمایت میکردند!!! 

در آن جلسه ، از حامیان ” جندالله ” پرسیدم که تفاوت ” جندالله ” با ” حزب الله” چیست ؟ آیا تشکیل دهنده یک جریان ارتجاعی و فاشیستی ، اگر” بلوچ ” باشد ، برای شما قابل پذیرش میباشد؟

بسیاری از این افراد از تاریخ تحولات اجتماعی و سیاسی ایران خبر ندارند و از بینش ومنش ” برابری طلبانه” و شیوه های تحقق آن بی اطلاع هستند.

ویژگی های تاریخی ایران از جمله اینستکه اقوام ایرانی و حتی غیر ایرانی که حکومت مرکزی را تصاحب میکردند، برای اینکه همبستگی سراسری ایرانیان و یکپارچگی کشور را حفظ کنند، کوشش  بعمل می آوردند که با ” هویت ایرانی ” حکومت کنند  زیرا آگاه بودند که در آمیختگی  قومی ، پالایش فرهنگی و آداب و رسوم مشترک ایرانیان ، آنچنان قدرتمند است که از طریق تسلط قدرت نظامی و سیاسی- اداری  و حتی با ایجاد حکومت  ترور و اختناق و ایجاد مرزهای مصنوعی . نمیتوانندهمبستگی ایرانیان.را از میان بردارند. . دراینباره نگاه کنید  به سرنوشت  حکمرانانی نظیر اسکندر مقدونی، سرداران یونان، مغول، و اعراب همچنین استعمارگران پرتغال ، روس، انگلیس ، آلمان،و آمریکا در ایران که با تمام قدرتشان مجبور شدند با  فرهنگ ، تاریخ و هویت مشترک ایرانیان مداراکنند.

پس از پیدایش بلشویسم در روسیه، لنین و استالین برای سلب حاکمیت از تزار روسیه ، تئوری ” ستم ملی ” را بعنوان یک تاکتیک برای کسب قدرت سیاسی خود مطرح کردند ، بدون اینکه به برابری حقوق اقوام و ملیتها توجه داشته باشند. زیرا همانطورکه اسناد تاریخی نشان میدهند ومشاهده کردیم،حزب بلشویک برهبری استالین بصورت یک باند مافیائی جایگزین حکومت تزار شد وجنایات بیشماری مرتکب شد . شیوه کار استالین عاقبت موجب شد که امروز نیز باند مافیائی سرمایداری از درون همان حزب بلشویک و سازمان پلیسی “ک.ج.ب” شکل بگیرد که  نه تنها در روسیه و اروپای شرقی ، بلکه در اروپای غربی نیز دست “مافیای ایتالیائی نسب “را از پشت بسته اند.

درایران ” چپ سنتی ” برهبری حزب توده که مهمترین خصلتش بیسوادی و کپی برداری از ” مراجع تقلید ” نظیر لنین و استالین بود، مدتها نظریه عاریتی ” ستم ملت فارس علیه ملل دیگر ” را طوطی وارمطرح میکرد بدون اینکه توجه داشته باشد که جامعه ایران با شرایط حکومت تزار روسیه و سیطره جوئی آنان در آسیای مرکزی و قفقاز، تفاوت دارد.

برخی از عناصر ساده اندیش و قدرت طلب وابسته به اقوام درون ایران نیز بدون اینکه شناخت واقع بینانه ای از  ساختار قدرت سیاسی، نظامی و اداری ایران داشته باشند، محرومیتهای اقتصادی ، مشکلات سیاسی و فرهنگی قومی وهمچنین مناسبات  ضد دمکراتیک سیاسی- اداری کشور را به گردن یک موجود موهوم بنام “ملت فارس” می اندازند.

از این نظریه پردازان می پرسیم که در ایران چند صدسال اعراب ، مغول، صفویه ؛ زندیه ،افشاریه ، قاجاریه

حکومت کردند ، آیا آنها”فارس ” بودند؟

به تاریخ معاصر رجوع میکنیم: آیا در زمان محمد رضا شاه  اکثر قریب باتفاق سران ایلات و عشایر بلوچستان، کردستان، گیلان، مازندران خراسان، آذربایجان و.. هم پیمان شاه نبودند؟( در این مورد تمام اسامی سران اقوام وعشایر ایران و عکسهای آنان را که وفاداری خود را نسبت به رژیم درمحافل مختلف ابرازمیداشتند دراختیار دارم).

 

ازاین محافل که درباره  ” ستم ملت فارس” یقه درانی میکنند می پرسیم : این “ملت فارس” و لشگریان ستمگرش

کجا مستقر هستند؟ آیا آنهائی هستند که در تهران حکومت میکنند؟ این حکومتگران که با ایدئوژی  ، رسومات و فرهنگ عربی بر ما حکومت میکنند و ترکیبی از اقوام و ملیتهای مختلف هستند که در این اسارت ایدئولوژیک – سیاسی نقش دارند..سپاهیان و جنایتکاران این رژیم نیز بنام اسلام  و استقرار فرهنگ عربی و قرون وسطائی در ترور و اختناق همه ایرانیان شرکت میکنند.

آیا” ملت فارس ” آنهائی هستند که اقتصاد کشور را در دست دارند و از  طریق اقتصادی “ستم ملی ” روا میدارند؟

تا آنجائی که پژوهشگران بیغرض داخلی و بین المللی  ابراز میدارند، آذربایجانی های کوشا و با استعداد  نبض اقتصادی ایران را دردست دارند. و آنچه که به فساد و غارت اموال عمومی مربوط میشود ،کارگردانان وحامیان اصلی حکومت مرکزی در گذشته و حال ثروت ملی و حقوق مردم محروم جامعه را  تصاحب کرده ، یا  برباد  میدهند.

آیا ” ملت فارس ” در استان فارس مستقر هستند و از آنجا سپاهیان خود را برای ستم سایر ملل اعزام میدارد؟

در استان فارس که بطور عمده  بقایای ترکان مغول ( قشقائی ها)، اقوام لر ( بختیاری ) ، وعرب  زندگی میکنند و اکثر آنان مثل سایر اقوام ایرانی، از حقوق اولیه انسانی و سیاسی محروم هستند.

آیا “ملت فارس ” پارسی های زردشتی هستند؟

اکثر پارسی های زردشت نیز پس از حمله اعراب به هند پناه بردند و بقایای این ” پارسیان ” نیز در ایران از اقلیتهای قومی محسوب میشوند که در ساختار قدرت سیاسی- اداری  حکومت مرکزی و یا در انحصار گرفتن اقتصاد کشور نقشی ندارند، بلکه بوسیله این رژیم مورد اذیت و آزار قرار میگیرند.

واقعیت اینستکه:  حکومت مرکزی  با ساختار قدرت  سیاسی- اداری متمرکز و ضد دمکراتیک ،با در انحصار گرفتن قدرت مالی و اقتصادی کشور ( اقتصاد دولتی ) و همچنین از طریق  سیاستهای غارتگرانه بوسیله باندهای مافیائی مرتبط به قدرت مرکزی ، حقوق مردم سراسر کشور و حقوق اقوام گوناگون ساکن ایران را مورد تجاوز قرار میدادند و می دهند.

مبارزه  مردم محروم و تحت ستم سراسر ایران از کرد، بلوچ، آذری ، ترکمن و عرب  و غیره برای پایان بخشیدن به محرومیت ها، نابرابری ها و برای دمکراتیزه کردن مناسبات اقتصادی ،سیاسی – اداری کشور و شکوفا ساختن فرهنگ و زبان ضرورتی اجتناب ناپذیر میباشد  اما چگونه؟

در تاریخ تحولات سیاسی ایران برخی عناصر مثل قاضی محمد در کردستان ایران، صادقانه میخواستند برای احقاق حقوق پایمال شده مردم کردستان مبارزه کنند، اما اعلام ” جمهوری مهاباد” و چشم امید به قدرتهای خارجی دوختن، سیاست غلطی بود که سر انجام خوبی ببار نیاورد.

غلام یحیی و پیشه وری از نارضایتی و محرومیت مردم آذربایجان استفاده کردند تا خواستها ی حق طلبانه مردم آذربایجان را وجه المصالحه قدرت طلبی فرقه خود و اتحاد جماهیر شوروی قرار دهند  که سیاستی خائنانه به مردم آذربایجان و ایران بود و این آقایان و فرقه آنان عاقبت به سرنوشت شومی در همان شوروی دچار شدند.

شخصاً تجربیات زیادی  از ارتباط  احساسی و کورکورانه هموطنان عرب ما در خوزستان  دارم . عناصر و محافلی  از اعراب ساکن ایران را می شناختم که بخاطر محرومیتها  و تحقیر هائی که در اثر مناسبات سیاسی – اداری ضد دمکراتیک ویا بخاطر فرهنگ ارتجاعی حاکم در ایران به آنها روا میداشتند، با حکومتهای عراق ، سوریه یا مصر ارتباط برقرار میکردند تا باصطلاح ” مدافع حقوق مردم عرب ” ساکن ایران شوند. سازمانهای امنیتی و استخبارات این کشور ها  که خود ماهیت ارتجاعی و ضد دمکراتیک داشتند، کوشش بعمل میآوردند تا از این افراد  برای “جاسوسی و تخریبگری “  استفاده کنند. برخی از این افراد شریف  و آزاد اندیش عرب  ایرانی  را می شناختم که حاضر به همکاری نمی شدند و لذا سالها در زندانهای حکومتهای بعثی عراق و سوریه مورد شکنجه و اذیت و آزار قرار گرفتند.  یکی از همان شکنجه شدگان و آوارگان  عرب ایرانی، اکنون در اروپا زندگی و فعالیت میکند .  امیدوارم که این هموطن عرب ، راه نجات خود را در همبستگی با مردم تحت ستم سراسر ایران جستجو کند ، نه اینکه اینبار بجای حکومتهای عربی ،به ابزاری  در دست قدرتهای بزرگ اروپا و آمریکا بدل شود. اینگونه سیاستها و روش کار موجب تضعیف همبستگی مردم و تقویت حکومت های ارتجاعی در ایران خواهد شد و قدرتهای خارجی نیز پس از بهره برداری تاکتیکی  آنان را قربانی خواهند کرد.

شخصاً قریب سه سال در کردستان ایران زیسته و در کنار مردم و  رزمندگان کرد مبارزه کرده ام. شخصاً  از محرومیتها ی مردم کردستان و جنایاتی که توسط حکومت مرکزی در سراسر کردستان اعمال میشود آگاهی دارم وآماده هستم که با تمام امکانات و تاپای جان برای  برابری حقوق مردم زحمتکش و محروم کردستان و سراسر ایران بمبارزات خود ادامه دهم ، اما حاضر نیستم از سیاست جدائی طلبانه و نفاق اندازانه که به همبستگی مردم سراسر کشور و یکپارچگی ایران لطمه وارد می سازد،  حمایت کنم.

شخصاً که از خصلت آزادیخواهانه و ترقیخواهانه احزاب کرد اطلاع داشتم برایم تعجب آور بود که چگونه ” حزب دمکرات کردستان ایران، در چنین جمعیت بی هویت و بی محتوا بنام” “کنگره ملیت های ایران” عضویت دارد؟ اخیراٌ فرصتی دست داد تا با دوست مبارز آقای مصطفی هجری ، دبیرکل این حزب ملاقات داشته باشم . خیلی باز و شفاف درباره “تئوری دروغین ستم ملت فارس علیه ملل دیگر” با ایشان گفتگو کردم . خوشبختانه ایشان نیز بامن هم عقیده بودند که ” ستم ملت فارس علیه ملل دیگر ” پایه و اساس ندارد و همیشه ستم ” حکومت مرکزی اعمال می شده و میشود ودرباره ماهیت و خصلت حکومت کنونی ایران نیز نظریاتم را تائید میکردند. 

راهکارهای نجات  از دیکتاتوری و محرومیتهای اجتماعی:

عقیده دارم برای  نجات مردم از نابرابری هاو تبعیض های سیاسی ، اقتصادی، جنسی، فرهنگی ..  ضروریستکه ابتدا با طرح برنامه سیاسی و تعین استراتژی و تاکتیکها و برنامه عمل مبارزاتی مشترک زمینه ذهنی مناسبی برای همبستگی مردم سراسر کشور و تمام ستمدیدگان ایران در برابر حکومت استبدادی و دیوان سالاری – تروریستی مرکزی  فراهم سازیم.

ضروریست  شعارهای سیاسی و مبارزاتی ما با سیاست همبستگی ایرانیان انطباق داشته باشد  تا زمینه  برای همآهنگ کردن شیوه های سازماندهی و  مبارزه فراهم شوند و در سراسر ایران گسترش یابند.

ضروریست که مشترکاًچشم انداز روشنی برای  دمکراتیزه کردن مناسبات سیاسی – اداری کشور از طریق فدرالیزه کردن قدرت سیاسی – اداری کشور، بدون توسل به ” شوینیسم” داشته باشیم تا زمینه  مشارکت وسیع مردم در اداره امور خویش  و مدیریت آینده جامعه ایران فراهم شود.

در ایران اقوام گوناگون ایران در نقاط مختلف کشور زندگی میکنند . بطور مثال : کردها در گیلان، مازندران، قزوین ،  قوچان  و همچنین آذری ها در نقاط مختلف ایران ساکن هستند که گروههای اجتماعی قدرتمندی را تشکیل میدهند و یا میدانیم که هرکدام از اقلیتهای مذهبی ایران فقط در یک منطقه خاصی ساکن نیستند.، لذا تآمین حقوق برابر برای همه مردم و رفع تبعیضات  قومی ، دینی و جنسی میتواندفقط از طریق فدرالیزه کردن قدرت سیاسی- اداری  براساس مفاهیم دمکراسی خواهی و گسترش آن در عرصه های اجتماعی- سیاسی – ادری – فرهنگی  صورت بگیرند، نه براساس  تقسیم بندی  ایران بخاطر تمایلات شوینیتسی نژادی ، یا مذهبی.

ضروریست که “عدم تمرکز سیاسی – اداری” وتقسیمات کشوری بمنظور تقویت بخشیدن شوراهای  محلی و منطقه ای منتخب مردم و براساس مفاهیم دمکراسی خواهی و، گسترش آن در عرصه اجتماعی صورت بگیرند .  مشارکت مستقیم  مردم در اداره و مدیریت جامعه ، نه تنها موجب گسترش دمکراسی  و نهادینه شدن آن میشود، بلکه شرایط  نوسازی ایران تسهیل میگردد وامکانات  اقتصادی و مالی در دست دولت  یا بخش خصوصی انحصارگر متمرکز نمیگردد.   ایجاد کار ،مسکن  و زمینه سازی برای رفاه اجتماعی برای  مردم از حرف بعمل در می آید.  بامشارکت مستقیم مردم است که  فرهنگ  هنر و زبان  شکوفا میشوند  وفرهنگ و هنر فرمایشی جایگاهی نخواهند داشت .  اگر هر حزب و گروه قومی و مذهبی بخواهد کشور را جولانگاه خاص خود قرار بدهد با فرهنگ و سیاست کثرت گرائی سیاسی ، سکولاریسم و دمکراسی خواهی در تضاد قرار میگیرد. تمایلات فرقه گرایانه باید از هم اکنون مهار شوند وگرنه در باز سازی دیکتاتوری دیگری نقش ایفا خواهند کرد.  تقسیم بندی  سیاسی و یا جغرافیائی ایران  براساس دین و مذهب و یا نژاد پرستی، سیاستی است ارتجاعی و تفاوتی با جمهوری اسلامی نخواهد داشت .

از طرف دیگر، مناسبات اقتصادی و سیاسی در جهان امروز  و روند” گلوبالیزیشن” بما می آموزد که  همبستگی مردمی، ملی و سراسری خود را برای  تضمین بقای خود حفظ کنیم.  بدون چنین چشم اندازی، به سرنوشت بسیاری از کشورهای افریقائی دچار خواهیم شد که جنگ داخلی و انتقامجوئی ها ی مذهبی و قبیله ای  جوامع آنان را متلاشی کرده است  و به زائده ی بی ارزشی در جهان تبدیل شده اند.

توضیح : (*1) رجوع شود به نظریات مارکس و انگلس در باره ” شیوه تولید آسیائی” همچنین به نظریات و پژوهش های  آقای ویت فوگل در کتاب استبداد آسیائی  و مقالات آقای د کتر محمد علی خنجی درباره شیوه تولید آسیائی

 

 

 

Bilder aus Iran

خاطرات حسن ماسا لی

معرفی کتاب :

خاطرات حسن ماسا لی ” نگرشی به گذشته و آینده” ( پنجاه سال مبارزه در راه آزادی)، همراه با اسناد و مدارک تاریخی، در سه جلد انتشار یافت و از ژانویه/ فوریه  2014 توزیع میگردد.

همچنین کتاب ” سیر تحول جنبش چپ ایران و عوامل بحران مداوم آن”( تز دکترای، دررشته علوم فلسفه سیاسی)که دردانشگاه فرانکفورت، آلمان در سال 2000 میلادی پذیرفته شده است ؛ به زبانهای آلمانی و فارسی، انتشار یافته اند. یک جلد کتاب خاطرات بزبان انگلیسی و یک جلد بزبان آلمانی نیز  تا آوریل 2014 آماده خواهند شد.

از طریق این کتابها، بسیاری از اسناد سیاسی – مبارزاتی که تاکنون انتشار نیافته بودند، بمنظور انتقال تجارب گذشته، در اختیار پژوهشگران و نسل های آینده قرار میگیرند:

- اسناد شکل گیری جنبش دانشجوئی ( کنفدراسیون) و جبهه ملی ایران در خارج از کشور؛

- اسناد نامه نگاری های رهبران جبهه ملی ایران، همچنین دکتر محمد مصدق، و مسئولین جبهه ملی ایران در خارج از کشور؛

-اسناد همکاری و ارتباط با بنیانگذاران چریکهای فدائی خلق و مجاهدین خلق ایران؛

- اسناد ارتباط و همکاری با فیلسوف آزااد اندیش جهان “برتراند راسل”؛

-  اسناد دیکتاتوری- پریشانحالی, فرومایگی و نوکرمنشی محمد رضا شاه در تمام دوران سلطنت؛

- همچنین ،اسناد نشان میدهند هنگامی که خمینی بیسواد و مرتجع ،توسط آمریکائی ها به پاریس انتقال یافت تا از او یک ” رهبر” بسازند، شاه بر اساس خصلت نوکرمنشانه اش، دستور میدهد که تعداد کثیری از رهبران ارتش و ساواک را دستگیر کنند و خانواده سلطنتی را ازدخالت در امور منع میکند تا رضایت آمریکا و خمینی را جلب کند.

- شاه با فرومایگی از ایران خارج میشود و افراد وفادار به نظام سلطنتی را بدست جلادان خمینی نظیر خلخالی می سپارد و بسیاری از آنها تیرباران میشوند.

- دولت آمریکا و دول اروپا ، در کنفرانس ” گوآتلوپ” تصمیم میگیرند که رژیم جهالت- جنایت- فاشیستی – اسلامی خمینی در ایران قدرت را تصاحب کند . دراین ارتباط: ابراهیم یزدی،صادق قطب زاده، حسن حیببی و آیت الله محمد بهشتی نقش دلال منشانه فعالی ایفا میکنند .

- اسناد نشان میدهند که اکثر قریب با تفاق نیروهای سکولار- دمکرات و چپ ایران،  بخاطر جهالت و بی تدبیری سیاسی، د نباله روخمینی میشوند( تاکتیک میزنند و استراتژیک ضربه میخورند).

- با بقدرت رسیدن خمینی و باند تبهکارش، فاجعه بزرگ سیاسی – فرهنگی درایران روی میدهند.

- خطاهای خودم در درون جنبش دانشجوئی (کنفدراسیون)، جبهه ملی,در ارتباط با تئوری جنگ چریکی شهری, و در ارتباط باپخش اعلامیه های خمینی، هنگامی که او درنجف اقامت داشت…  چه بودند؟

- چرا جبهه ملی ایران ،بعنوان ” جنبش سکولار- دمکرات ایران”، پس از 1342 ،نتوانست به نقش سیاسی- اجتماعی- تاریخی خود ادامه بدهد؟

- چرا جنبش چپ ایران در بحران مداوم بسر می برد، و نقش ” فرهنگ اسلامی” در درون این جنبش چیست؟ ” مارکسیست – لنینیست – اسلامیست ها” چه محافلی هستند؟

- در این کتابها بطور مستند نشان داده میشوند که جناح های مختلف رژیم با استفاده  از ضعف های سیاسی ،  “خود محوربینی های فردی”، مناسبات ضددمکراتیک درون تشکیلاتی ، و “فرهنگ رایج فرصت طلبی”  بهره گیری میکنند ، تا عوامل نفوذی و تخریبگر آنان بتوانند در درون ” اپوزیسیون داخل و خارج از کشور رخنه کنند”.

- باندهای جنایتکار وغارتگر وعناصر واپسگرا و نادان،چگونه در رژیم خمینی قدرت سیاسی- اداری- نظامی را تصاحب کردند؟

- چگونه در اولین انتخابات مجلس درسال 1980 در شهرستان تالش( گیلان) شرکت کردم و بعنوان نماینده مردم انتخاب شدم، اما خمینی یک آخوند مرتجع را بمجلس فرستاد و دستور قتل مرا صادر کرد؟ و چگونه از طریق آیت الله لاهوتی از توطئه مزبور باخبر شدم؟

-  چگونه تعداد کثیری از یاران و خویشاوندان مرادر گیلان به گروگان گرفتند، زندانی کردند، در زیر شکنجه بقتل رساندند  و ” حلق آویز ” کردند؟

- اسناد فاجعه ای که رژیم خمینی در سراسر ایرا ن و در کردستان ایران آفرید. و اسناد همبستگی  انقلابی با مبارزات مردم قهرمان کردستان ایران و استمرار بخشیدن مبارزه در شرایط ترور و اختناق ؛

- نکاتی درباره ترور دکترعبدالرحمن برومند، دکتر شاپور بختیار،؛ دکتر قاسملو و دکتر شرفکندی و یاران مبارز دیگر؛

- نکاتی درباره سقوط و فروپاشی ” فرهنگ اجتماعی و سیاسی” در ایران و نقش عناصر لمپن و تخریبگر در جنبش آزادیخواهانه ؛

- ضعف های تئوریک – سیاسی – تشکیلاتی – مبارزاتی ” اپوزیسیون ” کنونی ایران چیست ؟

- چشم انداز- برنامه- توانائی های ” قدرت جایگزین آینده ایران” چه باید با شد؟

- یاد آور میشوم  که مجموعه ی این کتابها  با همکاری ” بنیاد فرهنگ ها ی گوناگون” که تشکیلاتی غیر انتفاعی است،  چاپ و توزیع میگردند (Multi Cultural Center e.V.).

- سه جلد کتاب خاطرات پنجاه دلار/ یورو،  میباشد و کتابهای دیگر هر کدام ده دلار / یورو. بفروش میرسند.

- برای معرفی کتابها، جلساتی در کشورهای اروپا- آمریکا – کانادا سازماندهی خواهند شد.

- همچنین لازم به یاد آوری است که با همکاری دوست بسیار ارزنده، آقای فریبرز عطارد، قریب یکساعت فیلم مستند درباره رویدادهای مهم سیاسی  ایران ، و دیدگاهایم در باره تحولات ایران و جهان، آماده شده اند که یک کپی از این فیلم مستند، به  خریداران کتابها هدیه داده خواهد شد.

دراینجا ضروری میدانم که از همکاری دلسوزانه  سعیده، و مینا خانم، همچنین آقای مهران امیر احمدی که در تایپ ، صفحه بندی ، ویراستاری و تنظیم مطالب کتاب با من همکاری کرده اند؛ همچنین از آقای یونس فقیهی که طرح های روی جلد و صفحه آرائی نهائی را بر عهده داشتند تشکر کنم.

برای دریافت کتاب ها، میتوانید با نشانی های زیر تماس بگیرید:

Multi Cultural Center e.V., 65031 Wiesbaden, P.O.Box 4145, Germany

Multi Cultural Center, P.O.Box 60735, Potomac, MD 20859, USA