Kategorie-Archiv: News

نکاتی درباره فرهنگ تخریبگری و لمپنیسم

حسن ماسالی

 هفدهم فوریه  2012

نکاتی درباره فرهنگ تخریبگری و لمپنیسم

نکاتی درباره فرهنگ عناصر لمپن و تخریبگر در درون جنبش آزادیخواهانه ایران

پس از استقرار رژیم اسلامی – فاشیستی درایران، جامعه ایران با فاجعه ای بزرگ روبرو شده است . یکی از ابعاد فاجعه ،کشتارهزاران نفر از جوانان، زنان ،مبارزین و دگراندیشان ، بدون برخورداری از حقوق اولیه حقوقی و انسانی بود که همچنان ادامه دارد.اما ابعاد فاجعه خیلی بزرگتر و گسترده تر هستند، بطوریکه میتوانیم از ویرانی کشور ، گسترش فساد و واپسگرائی فرهنگی و فروپاشی مناسبات انسانی و اجتماعی نام ببریم:.

بطورمثال: فرهنگ تخریب و لمپنیسم، نه تنها درمیان توده های مردم، بلکه در میان بسیاری از مدعیان

روشنفکری” و در درون بسیاری از سازمانهای سیاسی، اثرات بسیار ناهنحاری بجا گذاشته است.

تخریبگری در جنبش آزادیخواهانه ایران، و اهانت و اتهام زدن به مبارزین و کوشندگان سیاسی- اجتماعی ، تنها از طریق عوامل رژیم صورت نمیگیرند، بلکه افراد زیادی هستند که کم و بیش قبل از استقرار رژیم خمینی ، در صفوف مبارزین قرار داشتند، اما پس از آن ، قادر نشدند ” تحولی در اندیشه و در عملکرد مبارزاتی خود بوجود بیاورند،ولذا

  کوشش میکنند ناتوانی های فکری ، سیاسی و مبارزاتی خودرا از طریق” پرخاشگری های تخریبگرانه” و رفتارهای ” لمپن منشانه” و از طریق “اتهام زدن” به مبارزین پیگیر، و جنبش آزادیخواهانه، جبران کنند.

خودم ، بارها بطور کتبی و شفاهی اعلام کرده ام که در مبارزات سیاسی عاری از اشتباه نبوده ام. اما بیش از پنجاه سال است که – ضمن بررسی  شکست ها و ناکامی های خودم و مجموعه جنبش- کوشش کرده ام که راهکارهای جدیدی برای استمرار مبارزه جستجو کنم..

اکنون- ضمن استمراربخشیدن بمبارزات خودعلیه رژیم حاکم- دارم کوشش میکنم که “ماجرای زندگی ” خودم را بطورمستند، بمنظور انتقال تجارب به نسل آینده کشور، انتشار دهم.

مبحثی در کتاب خاطراتم خواهم گنجاند که مربوط به ” فروپاشی فرهنگ انسانی و دمکراتیک” در درون برخی سازمانهای سیاسی و در میان برخی ” مدعیان روشنفکری” میباشد.

بطور نمونه: فرهنگ حسادت و جمود فکری و یا ناتوانی های مبارزاتی،و ” خود پرستی های ابلهانه” موجب میگردند که دارندگان چنین خصلت هائی، بطور لجام گسیخته ، به حرمت انسانی و سیاسی دیگران اهانت کنند. و این اشخاص و محافل ، همطراز با جنایتکاران جمهوری اسلامی ، مانعی بزرگ در راه گسترش فرهنگ دمکراسی خواهی محسوب میشوند و لذا مبارزات ما خصلت و ابعاد مختلفی کسب میکنند که باید در حال و آینده به آنها توجه کنیم.

هنگامی که اسناد و مدارک تاریخی را سازماندهی و تنظیم میکردم، اسناد و مدارکی نظرم را جلب کرد که نشاندهند ه عمق “فروپاشی فرهنگی” در درون بخشی از باصطلاح ” اپوزیسیون” ایران میباشد. و مشاهده میکنیم که متاسفانه چنین فرهنگ تخریبگرانه و لمپن منشانه، گسترش یافته است.

آنهائی که مرا می شناسند ، میدانند که طرفدار مصدق بودم ، از سازماندهندگان و مبارزین کنفدراسیون و جبهه ملی و همچنین از طرفداران و سازماندگان مبارزات چریکی بودم. از طبرزدی دربرابر رژیم ارتجاعی دفاع کرده ام. مدت کوتاهی با دکتر شاپور بختیاربرای مقابله با رژیم خمینی، همکاری کرده ام. از عملکرد های خودم ، برای هریک از آن دوران ، باتوجه به شرایط مشخص آن زمان ، دفاع میکنم. زیرا هرکدام از این فعالیتها مربوط به دوران تاریخی و شرایط سیاسی- اجتماعی معینی بودند و آلترناتیو بهتر وجود نداشت . اما برای هرکدام از این دوران های تاریخی، اگر اشتباهی مرتکب شده ام آماده ام بطور مشخص از خودم انتقاد کنم. اما حاضر نیستم جنبش آزادیخواهانه مردم وبسیاری از رهبران سیاسی تاریخی را تخطئه کنم . یا اگر ” گرایش و آرمان سوسیالیستی” کسب میکنم، روند تحول تاریخی جوامع بشری را در نظر میگیرم و بخودم اجازه نمیدهم که افسار گسیخته به دگر اندیشان فحاشی کنم . در ضمن، یکی دیگر از خصوصیات انسانی و سیاسی ام اینستکه : تحت لوای طرفداری از شخصیت های سیاسی نظیر مصدق ( که خیلی برایش احترام قائل هستم) حاضر نیستم ، منفعلانه لم بدم وهیچگونه شکوفائی اندیشه و تحول در عمل را نپذیرم و فقط خودم را ” میراث خوار” مصدق بدانم و زیر چنین ” تابلوئی” به دیگران فحاشی کنم..

متاسفانه مشاهده میشود که برخی عناصر که منفعل شده اند، بجای اینکه زندگی غیر سیاسی محترمانه ای را بگذرانند، کوشش میکنند تحت عنوان” طرفدار لنین”، “طرفدار مصدق”، ” جانشین بختیار” و نظایر آن.. فقط دیگران را تخریب کنند . آیا شرم اور نیست که افراد و محافلی که خود را ” سوسیالیست و مارکسیست” می نامیدند، ” خمینی را به عنوان رهبر ” بپذیرند و تا به امروز حتی حاضر نشده اند از خودشان انتقاد کنند، اما به طرفداران بختیار فحاشی میکنند!!! در آن شرایط و مرحله تاریخی آلترناتیو بخیتار بود یا خمینی؟ اگر هم هیچکدام را نمی پسندیم، لا اقل این شعور، درایت و کاردانی را می داشتیم و “آلترناتیو مطلوب” دیگری بوجود می آوردیم، نه اینکه در تخریبگری هنرنمائی کنیم.

در ارتباط با چنین فرهنگ تخریبگرانه، اسناد مدارکی دارم که درآینده بیشتر به آنها خواهم پرداخت. در اینجا به ذکر چند نمونه اکتفا میکنم:

 یکی از افراد که خیلی ادعائی روشنفکری میکند ، در سالهای 96-1995نوشته است:” روابط دیپلماتیک ترکیه با اسرائیل و مانور نظامی آمریکا در خلیح فارس.. همه با دخالت و مشورت… حسن ماسالی صورت گرقته است.”!!

آدم های منطقی و عاقل باید از چنین فردی که ” لجن پراکنی” میکند بپرسند، اگرماسالی اینقدر قدرت دارد که قادر است چنین روابطی برقرار کند و نیروی دریائی آمریکا نیز با نظر ایشان به حرکت در می اید… چرا نتوانسته است تاکنون از قدرت و نفوذ خود برای ایران استفاده کند؟

در سوم ژوئیه 1997 در نشریه کیهان- چاپ لندن ، همان ورشکستگان سیاسی می نویسند “…حسن ماسالی تحت عنوان برگزار کننده “کنفرانس ملی” در تبانی با سرویس های خارجی و برخی از اعضای خانواده پهلوی به یک رشته فعالیت های ضد ملی و ضد نهضت مقاومت ملی ایران دست یازیده است.”

در آنزمان، یک حقوقدان آلمانی را بعنوان ” وکیل مدافع” انتخاب کردم و به آنها نامه نوشت که اگر نتوانید ادعای خود را بطور مستند ارائه بدهید،این کار شما از نظر حقوقی” ترور شخصیت” تلقی میشود و باید جریمه مادی بپردازید و ممکن است به حبس نیز محکوم شوید.

پس از ارسال نامه و اخطاریه وکیل، دو نفر از امضا کنندگان اعلام کردند که امضای خود و اتهامات وارده را پس میگیرند.

یکنفر دیگر نوشت آقای وکیل شما مسئله را با فرهنگ دیگری برداشت میکنید…”   وکیل مدافع آلمانی بمن میگفت ” آیا مقصود ایشان اینستکه با ” فرهنگ ایرانی” میتواند به دیگران توهین کند؟ این جدال به درون تشکیلات نهضت مقاومت ملی کشید و نتایج نامطلوبی ببار آورد که در اینجا به آنها نمی پردازم..

سپس همین افراد و عناصر تخریبگر دیگر از قول ” داریوش همایون” ادعا کردند که حسن ماسالی با ” پرویز ثابتی” همکاری میکند!!!

در آنزمان به داریوش همایون نوشتم که در اینباره نظرش را کتباً بمن بنویسد. ضمن تکذ یب ، ابراز تاسف کرده بود که این ” اپوزیسیون” چرا به چنین بیماری هائی مبتلا شده است( نامه ایشان را نیز حفظ کرده ام)

درباره فرهنگ لمپنی رایج در درون سازمانهای سیاسی ، اسناد و مدارک مختلفی در اختیار دارم که چگونه پس از بروز اختلاف سیاسی با یاران و همرزمان خود، بلافاصله آنها را ” خائن” ، “جاسوس”، و یا ” وابسته به آمپریالیسم غیره متهم کرده اند.

اخیراً دونفر از همین افراد که بیش از سی سال است به تخریب دگر اندیشان مشغول هستتند ، برای اینکه عقده های درونی خود را بنمایش بگذارند، ادعا کرده اند که ” عنوان دکترای حسن ماسالی قلابی است!!!

ضروری میدانم به اختصار برای آنهائی که ازماجرای زندگی سیاسی و اجتماعی ام اطلاع ندارند، توضیح بدهم : درسال1958 وارد آلمان شدم و بلا فاصله در شهر توبینگن ، سپس در شهر کیل( آلمان )دررشته پزشکی مشغول به تحصیل شدم. سه سال در این رشته تحصیل کردم و امتحانات آنرا گذراندم ؛ اما بعلت فعالیتهای پیگیرانه ام در شکل گیری جنبش دانشجوئی( فدراسیون آلمان و کنفدراسیون) همچنین مشارکت در سازماندهی سازمانهائی جبهه ملی ایران در اروپا، سفارت ایران از تمدید گذرنامه ام خودداری میکرد تا مرا مجبور به توقف فعالیتها و باز گشت به ایران کنند. در این ارتباط جنبش دانشجویان ایرانی و آلمانی از من حمایت کردند و از جمله یکی از نمایندگان حزب سوسیال دمکرات آلمان بنام ” یوخن اشتفن” در مجلس ایالتی ، در کیل از من حمایت کرد و مسئله به روزنامه ها کشانده شد. در این ارتباط سفیر رژیم شاه ادعا کرد که : عدم تمدید گذرنامه ، دلیل سیاسی ندارد بلکه ایشان درس نمیخواند و بهمین دلیل گذرنامه ایشان تمدید نمیشود.پس ازآن،رئیس بخش امتحانات پزشکی، مطلبی در روزنامه انتشار داد و ادعای سفیر ایران را نادرست خواند . سپس با کوشش های مدبرانه و صمیمانه و کیل مدافع ام بنام ” دکتر هلد من” ، اقامتم ( بدون گذرنامه ایران) تمدید شد..

پس از این ماجرا، تصمیم گرفتم که در ارتباط با فعالیت ها ی روزمره سیاسی ام، در رشته علوم سیاسی و جامعه شناسی اسم نویسی کنم و ادامه تحصیل بدهم. علوم سیاسی را بعنوان رشته اصلی و جامعه شناسی و ادبیات آلمانی را بعنوان رشته های فرعی انتخاب کردم . در دانشگاه فرانکفورت ،تمام کارهای پژوهشی و امتحانات مقدماتی را گذراندم و قرار گذشتم که ” تز دکتری” خود را بگذرانم که ناگهان درسال79-1978 تصمیم گرفتم که در ا رتباط با مبارزات مسلحانه، مخفیانه وارد ایران شوم. پس از مبارزه در گیلان و کردستان، و تجارب شکست و ناکامی ، دوباره به خارج برگشتم و در دانشکاه فرانکفورت ( آلمان) با استادان سابقم تماس گرفتم و پس از گذراندن چند مرحله ، خودم را برای گذراندن چند دوره ، خودم را برای  ارائه” تز دکترای” آماده کردم.

کار پژوهشی ام درباره دلایل شکست و ناکامی جنبش چپ( وملی)، و عوامل بحران مداوم آن، از زمان انقلاب مشروطه تا بقدرت رسیدن جمهوری اسلامی( خمینی) بود، در جولای 1999 پس از تصحیحاتی ، آنرا ارائه دادم و امتحانات شفاهی را نیز در ماه مه و ژوئن 2000گذراندم. این کار پژوهشی پذیرفته شد و برحسب مقررات دانشگاه مزبور به زبان آلمانی به اندازه نیاز کتابخانه های آلمان انتشار یافت . سپس بحش های مهمی از آن کتاب را همراه چندین مقاله به فارسی انتشار دادم. اکنون نیز در صدد هستم آنرا به انگلیسی انتشار دهم.

استاد علوم سیاسی، اقای پرفسور ” هیرش “، مسئول اصلی، و پرفسور داود غلام آزاد استاد علوم جامعه شناسی ،و یکنفر نیز بعنوان استاد ادبیات آلمانی ، در این ارتباط تصمیم گیری کردند.خوشبختانه همه این استادان ، گرچه بازنشسته شده اند ، اما زنده هستند. بنابراین، همه افراد میتوانند از طریق تماس با دانشگاه فرانکفورت و با این استادان همه گونه اطلاعات را کسب کنند. بسیار شرم آور است که چنین افرادی که ادعا های پر طمطراق روشنفکری و “ملی گرائی” میکنند باینطریق مبتذل ،لجن پراکنی میکنند و در “ترور انسان” نقش ایفا میکنند..

بیش از پنجاه سال است که بطور مستمر بمبارزات سیاسی ام ادامه میدهم. و به عناوین ” دکتر” نیز دل خوش نکرده ام و عقیده دارم، این عنوان را باید به مبارزینی اهداکرد که در سخت ترین شرایط و در مناسبات فاشیستی حاکم در ایران، سر سختانه مقاومت و مبارزه میکنند.

پس از استقرار رژیم اسلامی – فاشیستی در ایران ، فرهنگ لمپنی، تخریبگری و توطئه گری در داخل و خارج از کشور گسترش یافته است . بسهم خود تصمیم گرفته ام که با همکاری چند حقوقدان و وکیل مدافع ، در آینده علیه چنین عناصری که غیر مسئولانه و لمپن منشانه ، علیه حرمت انسانی مبارزین، لجن پراکنی میکنند، اقدامات حقوقی و قانونی بعمل آورم تا با جریمه های مالی و زندانی کردن چند عنصر خطاکار، بقیه عناصر تخریبگر و لمپن مهار شوند.

کوشش برای همبستگی ملی ایرانیان

کوشش برای همبستگی ملی ایرانیان و گسترش دمکراسی درایران

مبارزه با نظریات ارتجاعی و دروغین

 ” ستم ملت فارس علیه ملل دیگر”

از ویژگی های ارزشمند جامعه ایران اینستکه صرفنظر از استبداد حکومت های مرکزی و فتنه گریهای نیروهای ارتجاعی خارجی، مردم با تعلقات مذهبی و قومی گوناگون قرنها درکنار همدیگر بطرز مسالمت آمیز زندگی کرده اند و طی چند هزار سال تاریخ مشترک  ” هویت مشترک ایرانی” را بوجود آورده اند.

ایران کشوری بوده است که بعلت بافت اجتماعی و ساختار اقتصادیش  و همچنین بعلت موقعیت استراتژیکی اش

همه قدرت سیاسی – اداری  در حکومت مرکزی، و گاهی بدست یک فرد متمرکز می شده است.(*١)

این شیوه ” استبداد حگومت مرکزی”موجب می شده است که انواع ” تبعیض”  در جامعه شکل بگیرد وخصوصاً مردم شهرستانها و نقاط دور از مرکز، ازمزایای اجتماعی و فرهنگی و دخالت از امور خویش محروم می شدند .

بررسی های تاریخی و اجتماعی نیزنشان میدهند که تشکیل دهندگان و حامیان ” حکومت مرکزی ” نیز افراد قدرتمند و رهبران عشایر و قبایل نقاط مختلف، با تعلقات قومی و ملی گوناگون بودند .

نگاه کنید ” حامیان شاه و حکومت مرکزی سابق ” چه کسانی بودند؟ عکس ها و اسناد و مدارک فراوانی دراختیار دارم که افراد متنفذ کرد، لر ، بختیاری، بلوچ، آذری، خراسانی ،گیلانی و مازندرانی؛ از شمال تا جنوب ، در این ” تقسیم حلوا” شرکت داشتند. بیاد دارم که درنقاط مختلف کشور، سران همین عشایر و قبایل با همکاری وزارت کشور و نمایندگان دولت در استانداری ها و فر مانداری ها و حتی گاهی با حمایت ارتش، اشخاصی را بعنوان

” نماینده مادام العمر” تعین میکردند وانجام” انتخابات” ، صحنه سازی های عوامفریبانه ای بیش نبود.

 برای اداره امور هر محل و منطقه نیز، از همین ” جان نثاران” و فرصت طلبان مرتجع، تعین می شدند.

اکنون در جمهوری اسلامی نیز، هر”آخوند” شارلاتان و هر”پاسدار” سرکوبگر مردم، تحت نام اسلام، حکومت فاشیستی -دینسالاری” در سراسر ایران حکمفرما ساخته اند.

 در چنین شرایطی ، عده ای در لندن و واشنگتن گروهی تشکیل داده اند که خود را ” کنگره ملیت های ایران “می نامند و در نوشتارها و گفتارهای تبلیغاتی خود ، مشکل اساسی جامعه ایران را ” ستم ملت فارس علیه ملل دیگر” قلمداد میکنند.

 خودم برای آشنائی بیشتراز مبانی فکری ، سیاسی وعملکرد این گروه ، در چند جلسه و از جمله در یک گفتگوی عمومی ” پالتاک” آنان شرکت کردم. متوجه شدم که اکثر قریب باتفاق این افراد ،اصولاً ازآنچه که درباره ” ستم ملت فارس علیه ملل دیگر ” بیان میکنند، آگاهی ندارند . اکثر قریب باتفاق تشکیل دهندگان این “جمعیت “از یک “تئوری دروغین” برای تماسگیری های بین المللی استفاده میکنند ، بدون اینکه درباره  نتایج فاجعه بارسیاسی – اجتماعی آن بدرستی بیاندیشند.

  چندی قبل ،جلسه ای که در درون نیروهای ترقیخواه اپوزیسیون درباره دفاع از مبانی حقوق بشر وآزادی زندانیان سیاسی برگزار شد، فردی که خود را ” آذرِی” می نامید، حاضر نبود که ” فارسی ” صحبت کند و فارسی صحبت کردن را ” ستم” می نامید !!!

این شخص و افرادی نظیراو، متوجه نیستند که در یک کشور با زبان” لالی” ارتباط برقرار نمیکنند و نیاز به یک زبان مشترک میباشد. بعلاوه این افرادآگاهی ندارند، که “زبان فارسی “کنونی ایران ، ترکیبی از واژه ها و لغات زبانهای گوناگون درایران میباشد. وزبان کنونی”فارسی” که تکلم میکنیم، بیشتر”عربی”است.

ازهمه مهمتر، این افراد متوجه نیستند، که درعصر” جهانی شدن مناسبات”(گلوبالیزاسیون)، چنین شیوه ای برخوردی ،” شوینیستی” است ومیتواند به استقرار مناسبات ” فاشیستی” در جامعه کمک کند.

در یکی ازگفتگوهای عمومی در” پالتاک” متوجه شدم که برخی ازاین محافل حتی از” جندالله ” و رهبر گروه مزبور بنام ” ریگی” که در بلوچستان در ارتباط با جریانهای ارتجاعی پاکستان و افغانستان فعالیت میکرد، ودر ترور و آدم کشی شرکت داشت ،حمایت میکردند!!! 

در آن جلسه ، از حامیان ” جندالله ” پرسیدم که تفاوت ” جندالله ” با ” حزب الله” چیست ؟ آیا تشکیل دهنده یک جریان ارتجاعی و فاشیستی ، اگر” بلوچ ” باشد ، برای شما قابل پذیرش میباشد؟

بسیاری از این افراد از تاریخ تحولات اجتماعی و سیاسی ایران خبر ندارند و از بینش ومنش ” برابری طلبانه” و شیوه های تحقق آن بی اطلاع هستند.

ویژگی های تاریخی ایران از جمله اینستکه اقوام ایرانی و حتی غیر ایرانی که حکومت مرکزی را تصاحب میکردند، برای اینکه همبستگی سراسری ایرانیان و یکپارچگی کشور را حفظ کنند، کوشش  بعمل می آوردند که با ” هویت ایرانی ” حکومت کنند  زیرا آگاه بودند که در آمیختگی  قومی ، پالایش فرهنگی و آداب و رسوم مشترک ایرانیان ، آنچنان قدرتمند است که از طریق تسلط قدرت نظامی و سیاسی- اداری  و حتی با ایجاد حکومت  ترور و اختناق و ایجاد مرزهای مصنوعی . نمیتوانندهمبستگی ایرانیان.را از میان بردارند. . دراینباره نگاه کنید  به سرنوشت  حکمرانانی نظیر اسکندر مقدونی، سرداران یونان، مغول، و اعراب همچنین استعمارگران پرتغال ، روس، انگلیس ، آلمان،و آمریکا در ایران که با تمام قدرتشان مجبور شدند با  فرهنگ ، تاریخ و هویت مشترک ایرانیان مداراکنند.

پس از پیدایش بلشویسم در روسیه، لنین و استالین برای سلب حاکمیت از تزار روسیه ، تئوری ” ستم ملی ” را بعنوان یک تاکتیک برای کسب قدرت سیاسی خود مطرح کردند ، بدون اینکه به برابری حقوق اقوام و ملیتها توجه داشته باشند. زیرا همانطورکه اسناد تاریخی نشان میدهند ومشاهده کردیم،حزب بلشویک برهبری استالین بصورت یک باند مافیائی جایگزین حکومت تزار شد وجنایات بیشماری مرتکب شد . شیوه کار استالین عاقبت موجب شد که امروز نیز باند مافیائی سرمایداری از درون همان حزب بلشویک و سازمان پلیسی “ک.ج.ب” شکل بگیرد که  نه تنها در روسیه و اروپای شرقی ، بلکه در اروپای غربی نیز دست “مافیای ایتالیائی نسب “را از پشت بسته اند.

درایران ” چپ سنتی ” برهبری حزب توده که مهمترین خصلتش بیسوادی و کپی برداری از ” مراجع تقلید ” نظیر لنین و استالین بود، مدتها نظریه عاریتی ” ستم ملت فارس علیه ملل دیگر ” را طوطی وارمطرح میکرد بدون اینکه توجه داشته باشد که جامعه ایران با شرایط حکومت تزار روسیه و سیطره جوئی آنان در آسیای مرکزی و قفقاز، تفاوت دارد.

برخی از عناصر ساده اندیش و قدرت طلب وابسته به اقوام درون ایران نیز بدون اینکه شناخت واقع بینانه ای از  ساختار قدرت سیاسی، نظامی و اداری ایران داشته باشند، محرومیتهای اقتصادی ، مشکلات سیاسی و فرهنگی قومی وهمچنین مناسبات  ضد دمکراتیک سیاسی- اداری کشور را به گردن یک موجود موهوم بنام “ملت فارس” می اندازند.

از این نظریه پردازان می پرسیم که در ایران چند صدسال اعراب ، مغول، صفویه ؛ زندیه ،افشاریه ، قاجاریه

حکومت کردند ، آیا آنها”فارس ” بودند؟

به تاریخ معاصر رجوع میکنیم: آیا در زمان محمد رضا شاه  اکثر قریب باتفاق سران ایلات و عشایر بلوچستان، کردستان، گیلان، مازندران خراسان، آذربایجان و.. هم پیمان شاه نبودند؟( در این مورد تمام اسامی سران اقوام وعشایر ایران و عکسهای آنان را که وفاداری خود را نسبت به رژیم درمحافل مختلف ابرازمیداشتند دراختیار دارم).

 

ازاین محافل که درباره  ” ستم ملت فارس” یقه درانی میکنند می پرسیم : این “ملت فارس” و لشگریان ستمگرش

کجا مستقر هستند؟ آیا آنهائی هستند که در تهران حکومت میکنند؟ این حکومتگران که با ایدئوژی  ، رسومات و فرهنگ عربی بر ما حکومت میکنند و ترکیبی از اقوام و ملیتهای مختلف هستند که در این اسارت ایدئولوژیک – سیاسی نقش دارند..سپاهیان و جنایتکاران این رژیم نیز بنام اسلام  و استقرار فرهنگ عربی و قرون وسطائی در ترور و اختناق همه ایرانیان شرکت میکنند.

آیا” ملت فارس ” آنهائی هستند که اقتصاد کشور را در دست دارند و از  طریق اقتصادی “ستم ملی ” روا میدارند؟

تا آنجائی که پژوهشگران بیغرض داخلی و بین المللی  ابراز میدارند، آذربایجانی های کوشا و با استعداد  نبض اقتصادی ایران را دردست دارند. و آنچه که به فساد و غارت اموال عمومی مربوط میشود ،کارگردانان وحامیان اصلی حکومت مرکزی در گذشته و حال ثروت ملی و حقوق مردم محروم جامعه را  تصاحب کرده ، یا  برباد  میدهند.

آیا ” ملت فارس ” در استان فارس مستقر هستند و از آنجا سپاهیان خود را برای ستم سایر ملل اعزام میدارد؟

در استان فارس که بطور عمده  بقایای ترکان مغول ( قشقائی ها)، اقوام لر ( بختیاری ) ، وعرب  زندگی میکنند و اکثر آنان مثل سایر اقوام ایرانی، از حقوق اولیه انسانی و سیاسی محروم هستند.

آیا “ملت فارس ” پارسی های زردشتی هستند؟

اکثر پارسی های زردشت نیز پس از حمله اعراب به هند پناه بردند و بقایای این ” پارسیان ” نیز در ایران از اقلیتهای قومی محسوب میشوند که در ساختار قدرت سیاسی- اداری  حکومت مرکزی و یا در انحصار گرفتن اقتصاد کشور نقشی ندارند، بلکه بوسیله این رژیم مورد اذیت و آزار قرار میگیرند.

واقعیت اینستکه:  حکومت مرکزی  با ساختار قدرت  سیاسی- اداری متمرکز و ضد دمکراتیک ،با در انحصار گرفتن قدرت مالی و اقتصادی کشور ( اقتصاد دولتی ) و همچنین از طریق  سیاستهای غارتگرانه بوسیله باندهای مافیائی مرتبط به قدرت مرکزی ، حقوق مردم سراسر کشور و حقوق اقوام گوناگون ساکن ایران را مورد تجاوز قرار میدادند و می دهند.

مبارزه  مردم محروم و تحت ستم سراسر ایران از کرد، بلوچ، آذری ، ترکمن و عرب  و غیره برای پایان بخشیدن به محرومیت ها، نابرابری ها و برای دمکراتیزه کردن مناسبات اقتصادی ،سیاسی – اداری کشور و شکوفا ساختن فرهنگ و زبان ضرورتی اجتناب ناپذیر میباشد  اما چگونه؟

در تاریخ تحولات سیاسی ایران برخی عناصر مثل قاضی محمد در کردستان ایران، صادقانه میخواستند برای احقاق حقوق پایمال شده مردم کردستان مبارزه کنند، اما اعلام ” جمهوری مهاباد” و چشم امید به قدرتهای خارجی دوختن، سیاست غلطی بود که سر انجام خوبی ببار نیاورد.

غلام یحیی و پیشه وری از نارضایتی و محرومیت مردم آذربایجان استفاده کردند تا خواستها ی حق طلبانه مردم آذربایجان را وجه المصالحه قدرت طلبی فرقه خود و اتحاد جماهیر شوروی قرار دهند  که سیاستی خائنانه به مردم آذربایجان و ایران بود و این آقایان و فرقه آنان عاقبت به سرنوشت شومی در همان شوروی دچار شدند.

شخصاً تجربیات زیادی  از ارتباط  احساسی و کورکورانه هموطنان عرب ما در خوزستان  دارم . عناصر و محافلی  از اعراب ساکن ایران را می شناختم که بخاطر محرومیتها  و تحقیر هائی که در اثر مناسبات سیاسی – اداری ضد دمکراتیک ویا بخاطر فرهنگ ارتجاعی حاکم در ایران به آنها روا میداشتند، با حکومتهای عراق ، سوریه یا مصر ارتباط برقرار میکردند تا باصطلاح ” مدافع حقوق مردم عرب ” ساکن ایران شوند. سازمانهای امنیتی و استخبارات این کشور ها  که خود ماهیت ارتجاعی و ضد دمکراتیک داشتند، کوشش بعمل میآوردند تا از این افراد  برای “جاسوسی و تخریبگری “  استفاده کنند. برخی از این افراد شریف  و آزاد اندیش عرب  ایرانی  را می شناختم که حاضر به همکاری نمی شدند و لذا سالها در زندانهای حکومتهای بعثی عراق و سوریه مورد شکنجه و اذیت و آزار قرار گرفتند.  یکی از همان شکنجه شدگان و آوارگان  عرب ایرانی، اکنون در اروپا زندگی و فعالیت میکند .  امیدوارم که این هموطن عرب ، راه نجات خود را در همبستگی با مردم تحت ستم سراسر ایران جستجو کند ، نه اینکه اینبار بجای حکومتهای عربی ،به ابزاری  در دست قدرتهای بزرگ اروپا و آمریکا بدل شود. اینگونه سیاستها و روش کار موجب تضعیف همبستگی مردم و تقویت حکومت های ارتجاعی در ایران خواهد شد و قدرتهای خارجی نیز پس از بهره برداری تاکتیکی  آنان را قربانی خواهند کرد.

شخصاً قریب سه سال در کردستان ایران زیسته و در کنار مردم و  رزمندگان کرد مبارزه کرده ام. شخصاً  از محرومیتها ی مردم کردستان و جنایاتی که توسط حکومت مرکزی در سراسر کردستان اعمال میشود آگاهی دارم وآماده هستم که با تمام امکانات و تاپای جان برای  برابری حقوق مردم زحمتکش و محروم کردستان و سراسر ایران بمبارزات خود ادامه دهم ، اما حاضر نیستم از سیاست جدائی طلبانه و نفاق اندازانه که به همبستگی مردم سراسر کشور و یکپارچگی ایران لطمه وارد می سازد،  حمایت کنم.

شخصاً که از خصلت آزادیخواهانه و ترقیخواهانه احزاب کرد اطلاع داشتم برایم تعجب آور بود که چگونه ” حزب دمکرات کردستان ایران، در چنین جمعیت بی هویت و بی محتوا بنام” “کنگره ملیت های ایران” عضویت دارد؟ اخیراٌ فرصتی دست داد تا با دوست مبارز آقای مصطفی هجری ، دبیرکل این حزب ملاقات داشته باشم . خیلی باز و شفاف درباره “تئوری دروغین ستم ملت فارس علیه ملل دیگر” با ایشان گفتگو کردم . خوشبختانه ایشان نیز بامن هم عقیده بودند که ” ستم ملت فارس علیه ملل دیگر ” پایه و اساس ندارد و همیشه ستم ” حکومت مرکزی اعمال می شده و میشود ودرباره ماهیت و خصلت حکومت کنونی ایران نیز نظریاتم را تائید میکردند. 

راهکارهای نجات  از دیکتاتوری و محرومیتهای اجتماعی:

عقیده دارم برای  نجات مردم از نابرابری هاو تبعیض های سیاسی ، اقتصادی، جنسی، فرهنگی ..  ضروریستکه ابتدا با طرح برنامه سیاسی و تعین استراتژی و تاکتیکها و برنامه عمل مبارزاتی مشترک زمینه ذهنی مناسبی برای همبستگی مردم سراسر کشور و تمام ستمدیدگان ایران در برابر حکومت استبدادی و دیوان سالاری – تروریستی مرکزی  فراهم سازیم.

ضروریست  شعارهای سیاسی و مبارزاتی ما با سیاست همبستگی ایرانیان انطباق داشته باشد  تا زمینه  برای همآهنگ کردن شیوه های سازماندهی و  مبارزه فراهم شوند و در سراسر ایران گسترش یابند.

ضروریست که مشترکاًچشم انداز روشنی برای  دمکراتیزه کردن مناسبات سیاسی – اداری کشور از طریق فدرالیزه کردن قدرت سیاسی – اداری کشور، بدون توسل به ” شوینیسم” داشته باشیم تا زمینه  مشارکت وسیع مردم در اداره امور خویش  و مدیریت آینده جامعه ایران فراهم شود.

در ایران اقوام گوناگون ایران در نقاط مختلف کشور زندگی میکنند . بطور مثال : کردها در گیلان، مازندران، قزوین ،  قوچان  و همچنین آذری ها در نقاط مختلف ایران ساکن هستند که گروههای اجتماعی قدرتمندی را تشکیل میدهند و یا میدانیم که هرکدام از اقلیتهای مذهبی ایران فقط در یک منطقه خاصی ساکن نیستند.، لذا تآمین حقوق برابر برای همه مردم و رفع تبعیضات  قومی ، دینی و جنسی میتواندفقط از طریق فدرالیزه کردن قدرت سیاسی- اداری  براساس مفاهیم دمکراسی خواهی و گسترش آن در عرصه های اجتماعی- سیاسی – ادری – فرهنگی  صورت بگیرند، نه براساس  تقسیم بندی  ایران بخاطر تمایلات شوینیتسی نژادی ، یا مذهبی.

ضروریست که “عدم تمرکز سیاسی – اداری” وتقسیمات کشوری بمنظور تقویت بخشیدن شوراهای  محلی و منطقه ای منتخب مردم و براساس مفاهیم دمکراسی خواهی و، گسترش آن در عرصه اجتماعی صورت بگیرند .  مشارکت مستقیم  مردم در اداره و مدیریت جامعه ، نه تنها موجب گسترش دمکراسی  و نهادینه شدن آن میشود، بلکه شرایط  نوسازی ایران تسهیل میگردد وامکانات  اقتصادی و مالی در دست دولت  یا بخش خصوصی انحصارگر متمرکز نمیگردد.   ایجاد کار ،مسکن  و زمینه سازی برای رفاه اجتماعی برای  مردم از حرف بعمل در می آید.  بامشارکت مستقیم مردم است که  فرهنگ  هنر و زبان  شکوفا میشوند  وفرهنگ و هنر فرمایشی جایگاهی نخواهند داشت .  اگر هر حزب و گروه قومی و مذهبی بخواهد کشور را جولانگاه خاص خود قرار بدهد با فرهنگ و سیاست کثرت گرائی سیاسی ، سکولاریسم و دمکراسی خواهی در تضاد قرار میگیرد. تمایلات فرقه گرایانه باید از هم اکنون مهار شوند وگرنه در باز سازی دیکتاتوری دیگری نقش ایفا خواهند کرد.  تقسیم بندی  سیاسی و یا جغرافیائی ایران  براساس دین و مذهب و یا نژاد پرستی، سیاستی است ارتجاعی و تفاوتی با جمهوری اسلامی نخواهد داشت .

از طرف دیگر، مناسبات اقتصادی و سیاسی در جهان امروز  و روند” گلوبالیزیشن” بما می آموزد که  همبستگی مردمی، ملی و سراسری خود را برای  تضمین بقای خود حفظ کنیم.  بدون چنین چشم اندازی، به سرنوشت بسیاری از کشورهای افریقائی دچار خواهیم شد که جنگ داخلی و انتقامجوئی ها ی مذهبی و قبیله ای  جوامع آنان را متلاشی کرده است  و به زائده ی بی ارزشی در جهان تبدیل شده اند.

توضیح : (*1) رجوع شود به نظریات مارکس و انگلس در باره ” شیوه تولید آسیائی” همچنین به نظریات و پژوهش های  آقای ویت فوگل در کتاب استبداد آسیائی  و مقالات آقای د کتر محمد علی خنجی درباره شیوه تولید آسیائی

 

 

 

Bilder aus Iran

خاطرات حسن ماسا لی

معرفی کتاب :

خاطرات حسن ماسا لی ” نگرشی به گذشته و آینده” ( پنجاه سال مبارزه در راه آزادی)، همراه با اسناد و مدارک تاریخی، در سه جلد انتشار یافت و از ژانویه/ فوریه  2014 توزیع میگردد.

همچنین کتاب ” سیر تحول جنبش چپ ایران و عوامل بحران مداوم آن”( تز دکترای، دررشته علوم فلسفه سیاسی)که دردانشگاه فرانکفورت، آلمان در سال 2000 میلادی پذیرفته شده است ؛ به زبانهای آلمانی و فارسی، انتشار یافته اند. یک جلد کتاب خاطرات بزبان انگلیسی و یک جلد بزبان آلمانی نیز  تا آوریل 2014 آماده خواهند شد.

از طریق این کتابها، بسیاری از اسناد سیاسی – مبارزاتی که تاکنون انتشار نیافته بودند، بمنظور انتقال تجارب گذشته، در اختیار پژوهشگران و نسل های آینده قرار میگیرند:

- اسناد شکل گیری جنبش دانشجوئی ( کنفدراسیون) و جبهه ملی ایران در خارج از کشور؛

- اسناد نامه نگاری های رهبران جبهه ملی ایران، همچنین دکتر محمد مصدق، و مسئولین جبهه ملی ایران در خارج از کشور؛

-اسناد همکاری و ارتباط با بنیانگذاران چریکهای فدائی خلق و مجاهدین خلق ایران؛

- اسناد ارتباط و همکاری با فیلسوف آزااد اندیش جهان “برتراند راسل”؛

-  اسناد دیکتاتوری- پریشانحالی, فرومایگی و نوکرمنشی محمد رضا شاه در تمام دوران سلطنت؛

- همچنین ،اسناد نشان میدهند هنگامی که خمینی بیسواد و مرتجع ،توسط آمریکائی ها به پاریس انتقال یافت تا از او یک ” رهبر” بسازند، شاه بر اساس خصلت نوکرمنشانه اش، دستور میدهد که تعداد کثیری از رهبران ارتش و ساواک را دستگیر کنند و خانواده سلطنتی را ازدخالت در امور منع میکند تا رضایت آمریکا و خمینی را جلب کند.

- شاه با فرومایگی از ایران خارج میشود و افراد وفادار به نظام سلطنتی را بدست جلادان خمینی نظیر خلخالی می سپارد و بسیاری از آنها تیرباران میشوند.

- دولت آمریکا و دول اروپا ، در کنفرانس ” گوآتلوپ” تصمیم میگیرند که رژیم جهالت- جنایت- فاشیستی – اسلامی خمینی در ایران قدرت را تصاحب کند . دراین ارتباط: ابراهیم یزدی،صادق قطب زاده، حسن حیببی و آیت الله محمد بهشتی نقش دلال منشانه فعالی ایفا میکنند .

- اسناد نشان میدهند که اکثر قریب با تفاق نیروهای سکولار- دمکرات و چپ ایران،  بخاطر جهالت و بی تدبیری سیاسی، د نباله روخمینی میشوند( تاکتیک میزنند و استراتژیک ضربه میخورند).

- با بقدرت رسیدن خمینی و باند تبهکارش، فاجعه بزرگ سیاسی – فرهنگی درایران روی میدهند.

- خطاهای خودم در درون جنبش دانشجوئی (کنفدراسیون)، جبهه ملی,در ارتباط با تئوری جنگ چریکی شهری, و در ارتباط باپخش اعلامیه های خمینی، هنگامی که او درنجف اقامت داشت…  چه بودند؟

- چرا جبهه ملی ایران ،بعنوان ” جنبش سکولار- دمکرات ایران”، پس از 1342 ،نتوانست به نقش سیاسی- اجتماعی- تاریخی خود ادامه بدهد؟

- چرا جنبش چپ ایران در بحران مداوم بسر می برد، و نقش ” فرهنگ اسلامی” در درون این جنبش چیست؟ ” مارکسیست – لنینیست – اسلامیست ها” چه محافلی هستند؟

- در این کتابها بطور مستند نشان داده میشوند که جناح های مختلف رژیم با استفاده  از ضعف های سیاسی ،  “خود محوربینی های فردی”، مناسبات ضددمکراتیک درون تشکیلاتی ، و “فرهنگ رایج فرصت طلبی”  بهره گیری میکنند ، تا عوامل نفوذی و تخریبگر آنان بتوانند در درون ” اپوزیسیون داخل و خارج از کشور رخنه کنند”.

- باندهای جنایتکار وغارتگر وعناصر واپسگرا و نادان،چگونه در رژیم خمینی قدرت سیاسی- اداری- نظامی را تصاحب کردند؟

- چگونه در اولین انتخابات مجلس درسال 1980 در شهرستان تالش( گیلان) شرکت کردم و بعنوان نماینده مردم انتخاب شدم، اما خمینی یک آخوند مرتجع را بمجلس فرستاد و دستور قتل مرا صادر کرد؟ و چگونه از طریق آیت الله لاهوتی از توطئه مزبور باخبر شدم؟

-  چگونه تعداد کثیری از یاران و خویشاوندان مرادر گیلان به گروگان گرفتند، زندانی کردند، در زیر شکنجه بقتل رساندند  و ” حلق آویز ” کردند؟

- اسناد فاجعه ای که رژیم خمینی در سراسر ایرا ن و در کردستان ایران آفرید. و اسناد همبستگی  انقلابی با مبارزات مردم قهرمان کردستان ایران و استمرار بخشیدن مبارزه در شرایط ترور و اختناق ؛

- نکاتی درباره ترور دکترعبدالرحمن برومند، دکتر شاپور بختیار،؛ دکتر قاسملو و دکتر شرفکندی و یاران مبارز دیگر؛

- نکاتی درباره سقوط و فروپاشی ” فرهنگ اجتماعی و سیاسی” در ایران و نقش عناصر لمپن و تخریبگر در جنبش آزادیخواهانه ؛

- ضعف های تئوریک – سیاسی – تشکیلاتی – مبارزاتی ” اپوزیسیون ” کنونی ایران چیست ؟

- چشم انداز- برنامه- توانائی های ” قدرت جایگزین آینده ایران” چه باید با شد؟

- یاد آور میشوم  که مجموعه ی این کتابها  با همکاری ” بنیاد فرهنگ ها ی گوناگون” که تشکیلاتی غیر انتفاعی است،  چاپ و توزیع میگردند (Multi Cultural Center e.V.).

- سه جلد کتاب خاطرات پنجاه دلار/ یورو،  میباشد و کتابهای دیگر هر کدام ده دلار / یورو. بفروش میرسند.

- برای معرفی کتابها، جلساتی در کشورهای اروپا- آمریکا – کانادا سازماندهی خواهند شد.

- همچنین لازم به یاد آوری است که با همکاری دوست بسیار ارزنده، آقای فریبرز عطارد، قریب یکساعت فیلم مستند درباره رویدادهای مهم سیاسی  ایران ، و دیدگاهایم در باره تحولات ایران و جهان، آماده شده اند که یک کپی از این فیلم مستند، به  خریداران کتابها هدیه داده خواهد شد.

دراینجا ضروری میدانم که از همکاری دلسوزانه  سعیده، و مینا خانم، همچنین آقای مهران امیر احمدی که در تایپ ، صفحه بندی ، ویراستاری و تنظیم مطالب کتاب با من همکاری کرده اند؛ همچنین از آقای یونس فقیهی که طرح های روی جلد و صفحه آرائی نهائی را بر عهده داشتند تشکر کنم.

برای دریافت کتاب ها، میتوانید با نشانی های زیر تماس بگیرید:

Multi Cultural Center e.V., 65031 Wiesbaden, P.O.Box 4145, Germany

Multi Cultural Center, P.O.Box 60735, Potomac, MD 20859, USA